سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی
1 2 >
نوشته شده در تاریخ 91/2/27 ساعت 9:3 ع توسط farhad nadimi


«هر گردی گردو نیست» و «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها» دو ضرب المثلی هستند که باعث جنگ میان طرفداران و مخالفان بشقاب پرنده‌ها شده اند. طرفداران این پرندگان گرد، معتقدند حتما آن‌ها وجود دارند که تا به امروز هزاران خبر و شایعه در موردشان شکل گرفته است و مخالفان نیز ‌می‌گویند دلیل نمی‌شود به هر جرم ناشناخته ای که در آسمان مشاهده ‌می‌شود لقب بشقاب پرنده اعطا کنیم!

بشقاب پرنده؛ از واقعیت تا خیال

 

از گذشته تا به امروز

در اسناد تاریخی به صورت واضح مطلبی درباره بشقاب پرنده‌ها دیده نشده است. مواردی که گمان ‌می‌شود در کتب تاریخی به عنوان بشقاب پرنده از آن‌ها نام برده شده‌ اغلب پدیده‌های آسمانی مانند عبور شهاب سنگ، صاعقه و غیره بوده است. البته برخی باستان شناسان در گوشه و کنار جهان اشکالی را به عنوان بشقاب پرنده معرفی کرده اند که در مقابل، مخالفان هم شعار «هر گردی گردو نیست» را فریاد زده اند!

 بشقاب‌های پرنده همیشه در طول تاریخ به عنوان یکی از نکات مرموز برای بشر مطرح بوده اند. اما جالب است بدانید که آن‌ها تنها در حدود صد سال است که این چنین بر سر زبان‌ها افتاده اند. کافیست زمانی را تصور کنید که آسمان بستر موشک‌ها و هواپیماهای جنگده کشورهای مختلف دنیا شده بود. از گذشته تا آن زمان درباره بشقاب‌های پرنده صحبت‌هایی به میان ‌می‌آمد اما هیچ گاه بحث این پرندگان ناشناخته تا این حد در بین مردم و از آن مهم تر سیاستمداران و سران کشورها رسوخ نکرده بود. علت قوت گرفتن شایعه وجود بشقاب‌های پرنده در آن دوران در میان مردم فقط یک نکته بود: «وقتی بشر ‌می‌تواند در آسمان پرواز کند پس موجودات فرازمینی نیز حتما این قدرت را خواهند داشت!»

کاسه یا بشقاب؛ مسأله این است!

اصطلاح عامیانه «بشقاب پرنده» معمولاً به شی ای پرنده و ناشناخته گفته ‌می‌شود که  شبیه به یک کره است و هیچ بال و چرخی هم ندارد. شکل‌های رایج آن در مواردی که گزارش شده است، شبیه به یک دیسک (DISK)، بشقاب، توپ راگبی، دوک و اشیائی مشابه بوده است. معمولا افرادی که شاهد این کاسه‌بشقاب‌های پرنده بوده اند معتقدند آن‌ها به سرعت به دور خود ‌می‌چرخند و رنگ‌های مختلفی از خود ساطع ‌می‌کنند. اگر فیلم‌ها و کارتون‌هایی که با این مضمون ساخته شده است را نیز مرور کنید اکثر قریب به اتفاق سفینه‌های بیگانه با الهام از این ساختار به تصویر کشیده شده‌اند.

بشقاب پرنده، هواپیما در دو کفه ترازو

اشیا پرنده ساخته شده توسط انسان، همگی ساختار ایرودینامیک دارند، به این معنی که شبیه پرندگان هستند و نشانه‌هایی از بال و دم در آنها مشهود است، اما شکل هندسی بشقاب پرنده‌ها فاقد حالت ایرودینامیک است و اکثراً شکلی مدور و به حالت قرینه دارند.

بشقاب پرنده‌های توصیف شده، اغلب با نور شدید در شب همراه‌اند و در رادارها نیز چند برابر بزرگتر از اندازه واقعی دیده ‌می‌شوند که گفته ‌می‌شود این امر نشانه بزرگی میدان الکترومغناطیسی پیرامون آن‌هاست، در حالی که اشیاء پرنده ساخت دست انسان اکثراً بدون تولید نور و رادار گریز طراحی ‌می‌شوند. از سویی بشقاب پرنده‌ها بی صدا پرواز ‌می‌کنند ولی هواپیماهای ملخ دار و جت‌ها به هنگام پرواز صدای مخصوص به خود را دارند.

چرا بشقاب پرنده‌ها گیر نمی‌افتند

در همه گزارش‌هایی که پیرامون مواجه‌ی یک هواپیمای جنگی با بشقاب پرنده منتشر شده است هیچ گاه هواپیماهای ساخت بشر نتوانسته‌اند آن‌ها را منهدم کنند. گویا فضایی‌ها از توانایی هواپیماهای مدرن ساخت انسان‌ها کاملا با خبر هستند و به خلبانان خود توصیه کرده اند فاصله خود را با اسلحه هواپیماها و توپ‌های ضد هوایی حفظ کنند!. ادعا می شود بعضی از کسانی که به بشقاب‌های پرنده خیلی نزدیک شده اند، در معرض آثار رادیواکتیو قرار گرفته اند. پس حواستان باشد اگر یکی از این اشیاء سر راهتان قرار گرفت، خیلی به آنها نزدیک نشوید!

بشقاب پرنده؛ از واقعیت تا خیال

با چه چیزهایی اشتباه گرفته ‌می‌شوند؟

تا اینجا، بشقاب پرنده‌ها را بر اساس مطالبی که در پایگاه‌های اینترنتی، مجلات، کتاب‌ها و میان مردم رایج است توصیف کردیم. اما بیایید نگاهی دقیق تر به این قضیه داشته باشیم. معمولا اکثر بشقاب پرنده‌های مشاهده شده، اجسام متداولی مانند هواپیما، بالن و یا اجرام نجو‌می‌ از قبیل شهاب سنگ‌ها یا سیارات درخشان بوده اند که به سبب نا‌آشنا بودن با صورت ظاهری آن‌ها، نام بشقاب پرنده را بر روی آنها گذاشته ایم. 

از جمله مواردی که ممکن است با بشقاب پرنده‌های واقعی (!) اشتباه گرفته شوند ‌می‌توان به موشک‌های پرتاب شده توسط هواپیما، ماهواره‌های برخاسته از زمین، شهاب سنگ‌ها و قطعات خرد شده آنان که با انعکاس نور خورشید روشن دیده می‌شوند، روشن شدن ابرهای ارتفاع پایین توسط خورشید، نورهای رنگارنگ حاصل از سوختن ماهواره‌ها در جو، گلوله‌های نورانی بکار رفته در صنایع نظامی، هواپیماهایی که فرود آمدنشان را علامت می‌دهند، بالون‌های آزمایش، کره‌های درخشان یا قرص‌های براق و روشن حاصل از انعکاس نور توسط سطوح خارجی هواپیماهای مدرن، دنباله بخار هواپیماها، سطح بالون‌های آزمایشی و هر سطح صیقل داده شده،‌ هاله نورانی اطراف خطوط سیم‌های انتقال برق فشار قوی در اثر احاطه شدن با کریستال‌های یخ در زمستان، سیارات، ستاره‌های درخشان، سراب نوری و غیره اشاره داشت.

قبول داریم که ممکن است بعضی از این موارد خیلی خنده دار به نظر برسد اما تک تک آن‌ها به دفعات اتفاق افتاده است. حال اگر فکر ‌می‌کنید بعضی از این نکات، خیلی ساده به نظر ‌می‌رسند ادامه مطلب را بخوانید.

یک توجیه جالب

دانشمندان معتقدند گاهی سلول‌های سطح چشم می میرند و از آن جدا شده و در مایع خارج چشم شناور می شوند. درست مثل وقتی که در حال استراحت اجسا‌می ‌را می بینیم که با حرکت مردمک چشم از این سو به آن سو می روند. ممکن است این اشیای ناشناس و خارجی نیز چنین حالتی داشته و واقعاً وجود نداشته باشند.

البته نمی توان به این سادگی دیدن اشیای پرنده را توجیه کرد اما ممکن است تعدادی از این میلیون‌ها گزارش مربوط به خطای دید باشد. به این خطای چشم «فلوتر» یا «مگس پران» نیز می گویند.

(در مبحث رویت هلال هم اصطلاحی وجود دارد به نام «توهم هلال».  هنگا‌می‌که رصدگران هلال برای رصد هلال نازک اول ماه آسمان را کنکاش ‌می‌کنند در اثر عوامل مختلف ممکن است به نظرشان بیاید که هلال را دیده اند در صورتی که اصلا هلالی وجود نداشته است!)

هواپیماهای جاسوسی و سیاره زهره، متهمان ردیف اول

بشقاب پرنده؛ از واقعیت تا خیال

هواپیماهای جاسوسی و بدون خلبان یکی از مواردیست که مردم جهان آن‌ها را به دفعات به جای بشقاب پرنده گزارش داده اند. این اشیای پرنده اغلب به شکلی طراحی شده اند که برای مردم عجیب به نظر ‌می‌رسند. از طرف دیگر هواپیماهای بدون خلبان به دلیل شرایطی که دارند درصد سقوط بسیار بیشتری نسبت به سایر پرندگان مصنوعی دارند و همین باعث ‌می‌شود که در مناطق دورافتاده شهری گزارشات بسیاری از سقوط یک بشقاب پرنده یا مشاهده آن ارائه شود.

سیاره زهره نیز به دلیل درخشش خیره کننده ای که دارد با بشقاب پرنده‌ها اشتباه گرفته ‌می‌شود. به دلیل قرار گیری مدار این سیاره درون مدار زمین، ما همیشه زهره را در کنار خورشید و یا به عبارتی به هنگام غروب و طلوع خورشید ‌می‌بینیم. زهره بعد از ماه درخشنده ترین جرم آسمان به شمار ‌می‌آید که در شرایطی که وضعییت رصدی آن مناسب است تلالو خیره کننده اش باعث تعجب مردم عادی ‌می‌شود.

چه چیزی از این جذاب تر؟

اگر قرار باشد مردم جهان را سرگرم موضوعی کنیم به نظر شما چه چیزی جذاب تر از بشقاب پرنده وجود خواهد داشت. شما ‌می‌توانید با ارائه آمارهای مختلف غیر رسمی، صورت مسأله را برای مردم جهان مطرح کنید، با فیلم‌های جذاب خود آن را برای مردم به صورت نامحسوس جا بیاندازید، با ارائه مستندهای مختلف و اخبار و شایعه آن را در مغزشان تثبیت کنید و سرانجام به مقصود خود برسید.

هیچ کس نمی‌تواند به طور کامل وجود یا عدم وجود موجودات فرازمینی را اثبات یا رد کند اما قطعا اظهار نظرهای ساده لوحانه درباره بشقاب پرنده‌ها در هیچ محفل علمی‌ای مورد پسند نیست.  

 

 

م.ح.اربابی فر

بخش دانش و زندگی تبیان


منابع:

دانشنامه رشد



  



نوشته شده در تاریخ 91/2/23 ساعت 11:51 ع توسط farhad nadimi


مجموعه تلویزیونی "حیرانی" ساخته مشترک کیوان علیمحمدی و امید بنکدار را باید از جمله آثاری برشمرد که در قاب یندی تلویزیونی ساختارشکنانه عمل کرده و موافقان و مخالفان بسیاری را در میان مخاطبان برای خود دست وپا کرده است.


مجموعه تلویزیونی حیرانی

این دو فیلمساز که از سینمای تجربی وارد عرصه حرفه ای شده اند، در ساخته های سینمایی خود این تجربه گرایی را لحاظ کرده و توجه ویژه ای به فرم داشته اند.

فرمی که به مرور پخته تر شده و در "حیرانی" به تکاملی نسبی دست یافته است. قاب بندی هایی زیبا و چشم نواز که با دقت بسیار خلق شده و در آن کوچکترین اثری از کج سلیقگی و ساده انگاری ها به چشم نمی خورد.

ایده تقسیم کادر به دو بخش و روایت قصه بدین شکل، با توجه به قاب های بزرگ تلویزیون های جدید، ایده جذابی است که تاکید بسیار خالقان اثر، آن را به یک خودنمایی متظاهرانه تبدیل کرده است.

در واقع این دو با توجه افراطی به فرم، محتوا را کاملا تحت تاثیر قرار داده و آن را فدای فرم کرده اند.

در حقیقت در مجموعه "حیرانی"، فرم کاملا از قصه جدا افتاده و با شتاب هرچه بیشتر از آن فاصله گرفته است.

در نتیجه به مرور، مخاطبان خود را از دست داده و به اثری بی روح و سرد تبدیل شده که قابلیت جذب مخاطب خاص تر را نیز ندارد.

در ابتدا با کارخانه دار رو به ورشکستگی و خانواده اش و مشکلاتشان با داماد سابقشان(ایرج اشراق) آشنا می شویم که با ورود "پولاد" و مادربزرگش(مهربانو)، سر و شکل دیگری گرفته و داستانک هایی بدان اضافه شده است.

اما این داستانک ها به خوبی به قصه اصلی چفت نشده و آشفتگی های بسیار در آن به چشم می خورد.

آشنایی "پولاد" با مرد کارخانه دار و دختر و پسرش نیز از این قاعده مستثنی نبوده و منطق داستانی چندانی در آن به چشم نمی خورد.

فرمی که به مرور پخته تر شده و در "حیرانی" به تکاملی نسبی دست یافته است. قاب بندی هایی زیبا و چشم نواز که با دقت بسیار خلق شده و در آن کوچکترین اثری از کج سلیقگی و ساده انگاری ها به چشم نمی خورد.

در این بین، فقط رابطه دختر خانواده با "ایرج اشراق" به عنوان همسر شکاک سابقش خوب از کار درآمده و باورپذیری خوبی در آن موج می زند که بخش عمده ای از آن به شخصیت پردازی دقیق "ایرج"(با وجود بهره گیری از برخی کلیشه ها) بازمی گردد.

جوان تازه به ثروت رسیده ای که برای مرعوب کردن آدم های مقابل خود، از ترفند پول بهره گرفته و در عین حال رگه هایی از عشق البته از نوع جنون آمیزش نیز در وی به چشم می خورد.

مجموعه تلویزیونی حیرانی

همین ها منجر به خلق شخصیتی کاملا خاکستری شده که با رو شدن برخی اسرار در رابطه با دیگر شخصیت ها، تا اندازه ای تبرئه نیز می شود.

در واقع مواد خام موجود در فیلمنامه، ظرفیت ساخت ملودرامی سرگرم کننده و در عین حال پرتعلیق را دارد که بی جهت شمایل غیرخطی پیدا کرده است.

علاقه بسیار علیمحمدی و بنکدار به سینمای "پیشرو"(آوانگارد) در "حیرانی" کار دست آنها داده و بدون آنکه نیاز چندانی به شکل روایت غیرخطی داشته باشد، از آن بهره گرفته است.

بازگشت به گذشته ها و حضور بازیگرانی همچون "حمیدرضا پگاه" و "آتنه فقیه نصیری" در دو نقش نه تنها کمکی به پیشرفت کار نکرده بلکه بر تششت آن نیز افزوده است.

مشکل دیگر آنکه، شخصیت های اصلی داستان چون "پولاد" و "محمد"(به استثنای ایرج اشراق)، جذاب و دوست داشتنی نبوده و مخاطب قابلیت همذات پنداری با آنها را ندارد.

این اتفاق در رابطه با "پولاد" با شدت بیشتری به چشم خورده و لطمه سنگینی به پیکره کار وارد کرده است.

در این میان فقط ایده عکاس صنعتی بودن وی تنها به قاب های چشم نوازی ختم شده که به مرور جذابیت های خود را از دست داده و متظاهرانه به نظر می رسد.

"کیوان علیمحمدی" و "امید بنکدار" در "حیرانی" نیز به سیاق فیلم های سینمایی خود به سراغ بازیگران شناخته شده و مطرح سینما و تلویزیون رفته و برای روایت داستان از آنها بهره گرفته اند.

"حمیدرضا پگاه" در نقش "پولاد" به تکرار نقش های پیشین خود پرداخته و فاصله بسیاری با نقش خود داشته است.

مجموعه تلویزیونی حیرانی

"آتنه فقیه نصیری" نیز با گریمی بسیار ضعیف، در یکی از نقش های خود، به شدت غیرحرفه ای(آماتورگونه) و تصنعی ظاهر شده و پیری تحمیلی او به شدت تو ذوق مخاطب می زند!

"ستاره اسکندری" نیز در ادامه نقش های یکسان خود در نقش دکتر جوان ظاهر شده و کمک چندانی به کیفیت کار نکرده است.

بهترین نقش آفرینی "حیرانی" متعلق است به "بابک حمیدیان" که نقشی کاملا کلیشه ای را زنده کرده و کیفیت متمایزی بدان بخشیده است.

نگاه نافذ و هوشمندانه وی در سکانس های مربوط به رستوران را می توان نقطه اوج بازی حمیدیان دانست که "ایرج اشراق" را به باورپذیرترین شخصیت "حیرانی" تبدیل کرده است.

مجموعه تلویزیونی "حیرانی" با همه ضعف ها و قوت ها، تجربه تازه ای را در زمینه مجموعه های تلویزیونی رقم زده که در صورت تداوم و با رفع مشکلات، می تواند به نتایج درخشان تری منجر شود.

مجموعه تلویزیونی "حیرانی" هر شب از شبکه یک سیما پخش می شود.

بخش سینما و تلویزیون تبیان

 


منبع:ایرنا



  



نوشته شده در تاریخ 91/2/19 ساعت 9:21 ص توسط farhad nadimi


شهادت حاج حسین در فکه


می گفت: من اینجا آمده ام تا بجنگم، این سه یا چهار لیتر خونی که در بدن دارم را به خاطر اسلام، هر جا که لازم باشد می ریزم و با کمال میل جانم را فدا می کنم

شهید حسین اسکندرلو ، شیر جبهه ها
به یاد شهید حسین اسکندرلو ، شیر جبهه ها

حاج حسین اسکندرلو، در جنگ به شیر جبهه ها معروف بود، فرمانده 42ساله ای که نیروهایش برایش جان می دادند و او جان در گرو جانان داشت، آرزوی شهادت دعای هر لحظه اش بود و عشق به ولایت در وجودش شعله می کشید.

درحال حاضر پایگاه بسیجی در جنوب تهران به نام او مزین شده است و بچه های این پایگاه جوانان و نوجوانانی هستند که حاج حسین را ندیده ولی شیفته و عاشق او هستند و برای زنده نگه داشتن نام او هرساله نیمه های اردیبهشت با برگزاری مراسمی یاد و خاطره او را گرامی داشته و به زبان آوردن نام او را مایه فخر و مباهات خود می دانند. نامی که گمنام ماند و جاودانه.

حسین در تاریخ 21/2/1341 در خانواده ای مذهبی و مستضعف در جنوب تهران چشم به جهان گشود دوران تحصیل را با هوش و استعدادی بی نظیر می گذراند. وی در زمان نوجوانی با شور و اشتیاق فراوان وارد صحنه های مبارزه علیه شاه و رژیم سلطنتی شد و در روز پیروزی انقلاب اسلامی از جمله اولین کسانی بود که با تصرف پادگان تسلیحاتی به مردم کمک کرد. با شروع جنگ تحمیلی حاج حسین راه خود را دفاع از انقلاب و آرمان هایش قرارداد و به سوی جبهه ها شتافت. او بارها در جبهه مجروح و شیمیایی شد ولی هربار مصمم تر برگشت و سرانجام در عملیات سیدالشهدا در سال65 به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

همرزمان و فرماندهان از تواضع و فروتنی اش می گویند از اینکه مهم ترین نکته اخلاقی اش بصیرت بالا و عشقی بود که به ولایت داشت.

همیشه در کلامش از مقتدایش می گفت و جانش را برای ولایت می داد.

عاشق شهادت بود و همیشه این آرزو را از خدای خود طلب می کرد، همیشه خود را به بچه هایی که در حال شهادت بودند می رساند و در آن لحظه های آخر به آنها التماس دعا می گفت که دست ما را هم بگیرید. در بیانش خلوص لحن یک عاشق موج می زد

از فرماندهی دسته تا فرماندهی گردان، اقتدار فرماندهی اش کارساز موقعیت هایی دشوار بود. با قبول مسئولیت گردان علی اصغر(ع) این گردان از بهترین گردانها بود. همیشه مسئولیت کارهایی که احتیاج به دقت نظر و ابتکار عمل و تفکر داشت به حاج حسین محول می شد. دریایی از مروت و مردانگی بود و هرآنچه می دانست و تجربه می کرد را به همه بچه ها منتقل می کرد، همیشه رزمنده ها دور او حلقه زده و از طریق حاج حسین از آموزش های تاکتیکی خوبی برخوردار می شدند.

وجودش درهر موقعیتی به بچه ها روحیه می داد و با حضورش همه آرامش و هماهنگی داشتند. حاج حسین از نیروهای محوری لشکر بود که در طراحی عملیات، نظرات و ابداعات بسیار مؤثری داشت و حتی عقاید و نظراتش بر روی فرمانده گردان های دیگر نیز تأثیرگذار بود. اگر در انجام عملیاتی احتیاج به موافقت فرمانده گردان ها بود ابتدا از حاج حسین نظر می پرسیدند و فرماندهان دیدگاههای او را تأیید می کردند.

عاشق شهادت بود و همیشه این آرزو را از خدای خود طلب می کرد، همیشه خود را به بچه هایی که در حال شهادت بودند می رساند و در آن لحظه های آخر به آنها التماس دعا می گفت که دست ما را هم بگیرید. در بیانش خلوص لحن یک عاشق موج می زد و می گفت: من اینجا آمده ام تا بجنگم، این سه یا چهار لیتر خونی که در بدن دارم را به خاطر اسلام، هر جا که لازم باشد می ریزم و با کمال میل جانم را فدا می کنم.

شهید حسین اسکندرلو ، شیر جبهه ها

عملیات در فکه با رمز مقدس یا سیدالشهداء، آغاز می شود و همه بچه های لشکر شجاعانه می جنگند، حاج حسین رشادت های خود را کامل می کند و سرانجام چند ساعت پس از شروع عملیات خبر شهادت حاج حسین اسکندرلو به گوش فرمانده لشکر می رسد، خبر خیلی تلخ و جانسوزی بود و فرمانده لشکر از افراد مطلع می خواهد به بچه های دیگر خبر ندهند و هر کس پرسید بگویند حاج حسین مجروح شده است. فرمانده می دانست خبر شهادت حاج حسین، فرمانده قهرمان گردان علی اصغر(ع) باعث از دست دادن روحیه بچه ها است.

حاج حسین اسکندرلو، عشق بچه های لشکر01 سیدالشهدا است.

نامش حسین، نام گردان تحت امرش «حضرت علی اصغر(ع)» از لشکر 01 سیدالشهدا و در نبردی عاشورایی در عملیات سیدالشهدا در فکه به سوی شهادت شتافت.

مادرش از دوران کودکی اش می گوید: زمانی که برایش کفشی نو خریده بودم، حسین وقتی فهمید کفشها متعلق به اوست به زمین خاکی محله رفته و کفشها را خاکی و کثیف کرده و برمی گردد. مادر با ناراحتی علت را از او می پرسد، در جواب مادر می گوید: من از اینکه کفش نو بپوشم خجالت می کشم خواستم کثیف باشد تا کسی نفهمد کفشهایم نو است.

از لابه لای خاطرات حاج حسین، مادر ماجرای اخراج از کلاس اول دبستان را تعریف می کند، آن روز وقتی حسین به خانه می آید با ناراحتی می گوید من دیگر به مدرسه نمی روم، مادر علت را جویا می شود، حسین می گوید: معلممان در کلاس بافتنی می بافت و من گفتم شما اینجا هستید که به ما درس بدهید نه اینکه بافتنی ببافید! معلم هم از این حرف عصبانی شده و مرا از کلاس اخراج کرد. مادر فردای آن روز به همراه حسین، نزد مدیر مدرسه می روند، معلم به شدت از دست او عصبانی است و اجازه ورود به کلاس نمی دهد. حسین به مدیر می گوید: شما باید بدانید در کلاس هایتان چه می گذرد. مدیر اندکی تأمل می کند و پس از تحسین او را به کلاس بازمی گرداند. مادر از قناعت مثال زدنی اش تعریف می کند از رفتار و روحیاتش که بی نظیر و بی همتا بود.

به یاد دارم که در آخرین روزها همه متوجه تغییر حالت او شده بودند، کسی که در جمع شلوغ می کرد و همه را می خنداند، حالا آنقدر ساکت شده بود که توجه همه را جلب کرده بود. غذایش را کامل نمی خورد و با کسی حرف نمی زد. انگار که به زحمت آنجا نشسته باشد، یک بار سر سفره گفتم: حاجی قبلا اولین نفر سر سفره می نشستی و آخرین نفر بلند می شدی، چرا اینطور شده ای و کم غذا می خوری؟ گفت باید خود را با شرایط جبهه سازگار کنم، نباید چیزی را بیشتر از دیگران مصرف کنم

برادرش عباس اسکندرلو از علاقه مندی های بچه های جنگ به حاج حسین روایت می کند و معتقد است یکی از ویژگی کم نظیر او این بود که در مواقع عملیات اولین کسی که با دشمن مواجه و درگیر می شد حاج حسین بود. او همیشه جلودار نیروهایش بود. عباس از خاطره ای می گوید در زمان عملیات خیبر، اسفند 62 زمانی که برای گذراندن امتحانات خود از کردستان به تهران آمده بودم روزی در منزل مشغول درس خواندن بودم که درب خانه را زدند وقتی درب را باز کردم با صحنه عجیبی مواجه شدم، حسین را دیدم با لباسی خاک آلود و حالتی غیرطبیعی وارد منزل شد، من و مادرم تا لحظاتی شوکه شده بودیم تا اینکه تعریف کرد که دیشب در عملیات خیبر موج انفجار او را گرفته و با هواپیما به بیمارستان فیروزگر تهران منتقل کرده اند، می گفت: از بیمارستان فرار کردم و آمدم خانه! آن شب وقتی دوستانش برای دیدنش آمدند شرح عملیات را تعریف کرد و من نیز می شنیدم، می گفت؛ دشمن برای بازپس گیری جزیره مجنون پاتک سنگینی کرده بود، به گردان مأموریت دادند که هر طور شده باید مانع پیشرفت دشمن بشود، وقتی وارد جزیره شدیم شلیک تیربارهای دوشکای دشمن دائم روی سر بچه ها بود و آتش طوری بود که همه زمین گیر شده بودند. به ناچار بلند شدم و آر پی چی را از دست آرپی چی زن گرفتم رفتم سمت تانکی و با شلیک آرپی چی به یکی از تانکها و انفجار تانک، ناگهان تمام گردان یک جا بلند شدند و تکبیرگویان به سمت دشمن هجوم بردند. آن شب بچه ها توانستند حدود 60 تانک دشمن را منهدم کنند.

برادر حاج حسین این گونه ادامه می دهد:

به یاد دارم که در آخرین روزها همه متوجه تغییر حالت او شده بودند، کسی که در جمع شلوغ می کرد و همه را می خنداند، حالا آنقدر ساکت شده بود که توجه همه را جلب کرده بود. غذایش را کامل نمی خورد و با کسی حرف نمی زد. انگار که به زحمت آنجا نشسته باشد، یک بار سر سفره گفتم: حاجی قبلا اولین نفر سر سفره می نشستی و آخرین نفر بلند می شدی، چرا اینطور شده ای و کم غذا می خوری؟ گفت باید خود را با شرایط جبهه سازگار کنم، نباید چیزی را بیشتر از دیگران مصرف کنم.

عملیات در فکه با رمز مقدس یا سیدالشهداء، آغاز می شود و همه بچه های لشکر شجاعانه می جنگند، حاج حسین رشادت های خود را کامل می کند و سرانجام چند ساعت پس از شروع عملیات خبر شهادت حاج حسین اسکندرلو به گوش فرمانده لشکر می رسد، خبر خیلی تلخ و جانسوزی بود و فرمانده لشکر از افراد مطلع می خواهد به بچه های دیگر خبر ندهند

بسیاری از رفتارها و ناخالصی های خود را در جبهه از دست داده بود. خوب به یاد دارم که همیشه زود عصبانی می شد و واکنش نشان می داد ولی در زمان جنگ، فقط در مواقعی که جان نیروهایش در خطر بود این حالت به او دست می داد.

به مادرم گفتم حسین آخر شهید خواهد شد و مادرم نیز حرفم را تأیید کرد.

 

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 


منبع :

کیهان



  



نوشته شده در تاریخ 91/2/16 ساعت 10:56 ص توسط farhad nadimi


چاقوی گاما یا همان گاما نایف( Gamma Knife)در حقیقت یک چاقو نیست بلکه نام تجاری و ثبت شده وسیله ایست برای اعمال اشعه گاما با شدت بالا که به صورت هدف گیری نقاط مشخصی از ضایعات به کار می رود.

چاقوی گاما،تکنیکی برای درمان بیماری ها

این اشعه گاما از ماده رادیو اکتیو کبالت 60 منتشر می شود. در سوئد برای بیشتر از 20 سال است که مورد استفاده و توسعه قرار گرفته و همکنون در کشورهایی چون آمریکا موجود است. برای بیمارانی که دارای تومور مغزی خوش خیم و یا دارای رگهای غیر عادیِ غیر قابل جراحی (بدلیل عمیق و در دسترس نبودن و یا نزدیک بودن به نقاط حیاتی مغز) هستند، استفاده می شود. د رواقع گاما نایف نوعی تکنیک پرتودرمانی در فیزیک پزشکی است.این روش بصورت سر پایی است و نیازی به جراحی و بیهوشی ندارد و در حدود 2 تا 3 ساعت به طول می انجامد.

نکاتی درباره ی کبالت 60

کبالت 59 در طبیعت وجود دارد و فلزی پایدار است (رادیو اکتیو نیست). وقتی کبالت 59 در یک میدان نوترونی قرار بگیرد ، با دریافت یک نوترون به کبالت 60 تبدیل خواهد شد که ایزوتوپ همدیگرند. کبالت 60 که رادیو اکتیو است دارای نیمه عمر 5.27 سال است ، که با انتشار یک بتای منفی و پس از آن تولید اشعه گاما ، به عنصر پایدار نیکل 60 تبدیل می شود. در این واپاشی، کبالت 60 یک الکترون(بتای منفی) با انرژی 315Kevو دو اشعه گاما با انرژی های 1.17Mev و 1.33Mev منتشر می کند.

یک گرم کبالت60 حدود 50کوری اکتیویته دارد. که این مقدار می تواند قدرت یونیزه کنندگیی حدود 0.5 sievert/min را برای بدن داشته باشد. دوزی معادل 4 تا 5 سیورت برای کل بدن، می تواند در طول 30 روز نصف انسانها را از بین ببرد. که می توان بوسیله یک گرم ، تنها در طول چند دقیقه به اثر ذکر شده رسید.

برخی کاربردهای اشعه گاما:

_ برای ردیابی واکنش های شیمیایی

_ منبعی رادیو اکتیو برای کارهای پرتوپزشکی

_ برای عکسبرداری های صنعتی

_ برای محاسبه قطر و کلفتی برخی اشیا

_ برای میکروب کشی مواد غذایی

_ بعنوان منبع رادیو اکتیو برای کارهای آزمایشگاهی

همچنین در ساخت بمب کبالت نیز به کار می رود.

تاریخچه چاقوی گاما

چاقوی گاما،تکنیکی برای درمان بیماری ها

 این دستگاه توسط دو جراح سوئدی به نامهای  borje larssonوlars leksell تکمیل شدو برای بار اول در در موسسه karolinska در استکهلم سوئد درسال 1968به کار گرفته شد.سومین دستگاه در کشور انگلستان توسط MR DAVID FORSTER   در سال 1985نصب و راه اندازی شد .هم اکنون بیشتر از 100 سایت گاما نایف در سراسر دنیا وجود دارد و بیش از 100000 بیمار در آن تحت معالجه قرار دارند.

 انورمالیهای مغزی مانند تومورها وAVM های مغز قبل ان با جراحی یا رادیوتراپی درمان می شدند.ولی در گاما نایف از روشی غیر تهاجمی بنام stereotactic radiosurgery استفاده میشود .گامانایف در واقع به جراح مغز و اعصاب این امکان را می دهد که جراحیهای مغز را بدون استفاده از تیغ جراحی و فقط با استفاده از پرتو انجام دهد. اشعه مورد استفاده در گاما نایف از 201 چشمه ازهم جدا تولید می شود و با استفاده از DOSE PLANNING به یک باریکه اشعه بسیار کنترل شده به هدف مورد نظر در مغز تابیده میشود.این کار توسط کامپیوترهای بسیار سریع محاسبه میشود.

تکنولوژیی که به نام «چاقوی گاما» مشهور است _بر خلاف نام آن_ یک چاقو نیست بلکه وسیله ای شبیه کلاه خود است که بوسیله آن مغز بیمار ، پرتوهایی به شدت کانونی شده را از منبع رادیو اکتیو دریافت می کنند که تومور را مورد هدف قرار می دهد ولی به بافت های دیگر صدمه نمی زند

تابشی دقیقآ بر اساس موقعیت اندازه و شکل هدف محاسبه می شود بطوریکه هدف را کاملآ نابود کرده ولی بر روی بافتهای سالم اطراف کمترین اثر را می گذارد. در این روش بیمار هیچگونه دردی را احساس نمی کند ومی تواند خیلی زود پس از جراحی فعالیتهای عادی خود را از سر بگیرد.

چاقوی گاما چاقویی بدون قابلیت برش

برای افرادی که دارای تومور مغزی هستند ممکن است زندگی کسل کننده و رنج آور باشد. اما نعمت انقلاب در تکنولوژی ، معالجه برای بسیاری بیماران را امیدوار کننده تر و راحت تر و بدون درد تر ساخته است.

تکنولوژیی که به نام «چاقوی گاما» مشهور است _بر خلاف نام آن_ یک چاقو نیست بلکه وسیله ای شبیه کلاه خود است که بوسیله آن مغز بیمار ، پرتوهایی به شدت کانونی شده را از منبع رادیو اکتیو دریافت می کنند که تومور را مورد هدف قرار می دهد ولی به بافت های دیگر صدمه نمی زند. چاقوی گاما،تکنیکی برای درمان بیماری ها

مزیت های چاقوی گاما :

_روشی غیر تهاجمی  است  

_زمان اقامت کوتاه در بیمارستان  

 _کاهش خطرات ناشی از عمل

_در این روش چون جراحی باز انجام نمی شود امکان خونریزی و عفونت از بین میرود.

_ عدم نیاز به تراشیدن موی سر یا جراحی و بخیه

_ بدون زخم و درد بودن

_ عدم نیاز به بیهوشی بطوریکه بعد از این درمان مریض می تواند به کارهای روزانه اش بپردازد.

_همچنین موثر تر از عمل های جراحی مرسوم می باشد و برای بیماران سالخورده بسیار مناسب است.

_هزینه در مان با گاما نایف حدود 25 تا30 درصد کمتر از جراحی براورد شده است.

در میان مزایای زیاد آن به صرفه جویی در هزینه ها ، بدلیل حضور و بستری کمتر بیمار در بیمارستان  باید اشاره کرد. همچنین مریض از خطرات عفونت و خونریزی و واکنش های منفی بدن به بیهوشی، مصون است.

کاربرد چاقوی گاما :

چاقوی گاما،تکنیکی برای درمان بیماری ها

تومورها :

گامانایف روی غالب انواع تومورها ی مغزی موثر است :اکوستیک نوروهاادنوهای هیپوفیز  کرانیو فارینژیوها  مننژیوما  کندروسارکوما  متاستاز  و . . .سرعت درمان بستگی به نوع تومور و رشد ان دارد مثلآ متاستازها خیلی سریع از بین میروند ولی دوره درمان  اکوستیک نوروها ممکن است چند ماه طول بکشد.اهمیت گاما نایف زمانی اشکار میشود که برای درمان METASTATIC BRAIN CANCER  نیاز به جراحی باز جمجمه باشد.بهترین نتیجه درمان زمانی است که اندازه تومور کمتر از یک سانتی متر باشد.گامانایف موجب محدودیت رشد تومور و انقباض و چروکیدگی ان در حدود 90 در صد موارد می شود.

AVM  ارتباط غیر طبیعی شریان و ورید( Arteriovenous Malformations )

AVM  یک بیماری مادرزادی است که به صورت انورمالی در شریان وعروق در مغز ایجاد می شود و ممکن است باعث سر درد و در نهایت  خونریزی مغزی شودکه در این صورت مجب سکته مغزی با فلج یا احتمالآ‌مرگ می شود.اغلب AVM ها می بایستی درمان شوند یا میزان ریسک ان کاهش یابد. بهبود AVM با گامانایف تدریجی است وبعد از 2 تا 3 سال اتفاق می افتد.موفقیت ان بین 65 تا 100 درصد است که ان هم بسته به اندازه و موقعیت AVM دارد.از عوارض درمان میتوان به سستی موقت و عدم تعادل  در 10 تا 15 در صد بیماران  اشاره کرد ولی عارضه ماندنی درمان که حالتی پیچیده است در 5 درصد بیماران باقی می ماند که از ان جمله می توان به خونریزی مغزی در طی درمان اشاره کرد که ان هم به علت فاصله 2 الی 3 ساله درمان است .

Acoustic Neuroma )Vestibular Schwanoma)

این تومور هشتمین تومور خوش خیم مغز میباشد و اغلب موجب کا هش شنوایی و ایجاد صدای زنگ در گوش وعدم تعادل میشود .گامانایف می تواند رشد تومور را متوقف کند. عدم درمان این تومور موجب کری  میشود ولی درمان موجب کاهش سایز تومور در 90 درصد بیماران  و برگشت شنوایی در 30 درصد بیماران می شود.

بیماری پارکینسون

اختلالات لرزشی فامیلی  familial tremor

درد عصب     

این بیماری به صورت حمله مداوم و غیر قابل پیش بینی در صورت هنگام انجام کارهای نرمال مانند لمس صورت غذا خوردن  یا صحبت کردن  اشکار میشود.و ممکن است در هر جای صورت مانند پیشانی  یا فک اتفاق بیافتد و به صورت دوره ای است . طوری که به تدریج دوره های بدمن درد آن کاهش می یابد . از عوارض بعد درمان با گامانایف می توان به بی حسی قسمتی از صورت بعد از درمان اشاره کرد .

 

  ادامه دارد...

 

فرآوری:  مریم نایب زاده

بخش دانش وزندگی تبیان


منبع: nuclearmedicine- bioemm- aryahospital- daneshju- gammaknife



  



نوشته شده در تاریخ 91/2/14 ساعت 10:47 ص توسط farhad nadimi


داستان جلب توجه

 


روان شناسی مى گوید اگر غرایز ارضا نشود همه چیز براى شخص غیرقابل تحمل مى شود؛ او معتقد است: فقط با کمک دنیاى بیرون مى توان غرایز را ارضا کرد. اما آنچه جوانان ایرانى را کلافه مى کند، ممنوعیت هایى است که از دنیاى بیرون بر تمایلات آنها سایه انداخته است.

داستان جلب توجه

وارد فروشگاه که مى شود توجه همه را به خود جلب مى کند، انگار آرایش چهره ، حرکت دستها و سبک راه رفتنش او را از دیگران متمایز کرده است. فروشنده با لبخندى مصنوعى خود را به او نزدیک مى کند و از او درباره گوشى موبایل مورد علاقه اش مى پرسد، فروشنده هنگام حرف زدن آنقدر کش و قوس به کلمات مى دهد که هر آن احساس مى کنى کلمه اى به کلمه دیگر نمى رسد و جمله ناتمام مى ماند. 

بالاخره یک گوشى آن چنانى به او نشان مى دهد و مى گوید: «این گوشى رو اونهایى برمى دارن که مى خوان خودشونو نشون بدن...» این گفته فروشنده با لبخند رضایتى از جانب مشترى جوان پاسخ داده مى شود. به ظاهر او گمشده اش را یافته است. این روزها جلب توجه به بازى جدید جوانان تبدیل شده ، آنها داشته ها و نداشته هایشان را سبک و سنگین مى کنند و به رخ یکدیگر مى کشند. آنها تمام راه ها را امتحان مى کنند تا با سماجت به ذهن بخشى از جامعه وارد شوند و آنجا با اطمینان خاطر جاخوش کنند.

اما همیشه جلب توجه کردن جوانان با سوءتفاهم همراه است؛ سوءتفاهمى که اصل مسأله را مخدوش مى کند. آنها نمى خواهند هیچ چیز اصلشان را از دست بدهند. عبور از هر خط قرمزى برایشان جذاب است، دوست دارند تجربه کنند و در این تجربه ها خودى نشان بدهند. گاهى اوقات ممنوعیت ورود به دنیاى بزرگترها را نادیده مى گیرند، اما براى ورود بزرگترها به دنیایشان ممنوعیت قائل مى شوند. پس جلب توجه مى کنند تا امتیازات بیشترى به دست بیاورند. 

نریمان 21ساله که تا چندى پیش در یک بوتیک کار مى کرد و با جوانان بسیارى سروکار داشت معتقد است جلب توجه کردن جوانان یک پدیده غریزى است. اما وقتى به تک تک جوانان نگاه مى کنیم مى بینیم آنها با یک روش، پیامهاى مختلفى ارائه مى دهند.

جوانان اگرچه جلب توجه مى کنند تا خود را به اثبات برسانند، اما با واژه هاى «جلب توجه کردن» میانه خوبى ندارند و گاهى فکر مى کنند این واژه ها را بزرگترها خلق کرده اند تا آنها را تحقیر کنند. به اعتقاد یک فروشنده لباسهاى زنانه، دختران جوان از طریق انتخاب لباسهایى با رنگهاى تند سعى مى کنند احساس تحسین دیگران را برانگیزند. جوانان بسیارى معتقدندکه جلب توجه کردن به آنها کمک مى کند از انزوا خارج شوند و بر شرایطى که در آن به سر مى برند تسلط پیدا کنند.

 روان شناسی مى گوید اگر غرایز ارضا نشود همه چیز براى شخص غیرقابل تحمل مى شود؛ او معتقد است: فقط با کمک دنیاى بیرون مى توان غرایز را ارضا کرد. اما آنچه جوانان ایرانى را کلافه مى کند، ممنوعیت هایى است که از دنیاى بیرون بر تمایلات آنها سایه انداخته است. گاهى این جوانان گمان مى کنند اگر ممنوعیت ها را نادیده بگیرند خود را به اثبات رسانده اند.

دستهاى روشده جوانان، فرستنده پیامى ویژه هستند، فرستندگانى که مى خواهند مخاطبان بى شمارى داشته باشند. بنابراین براى پیشى گرفتن از سایر همسالان خود از یک اتفاق بصرى ویژه استفاده مى کنند، اتفاقى که جلب توجه از آنجا آغاز مى شود. آنها با حساسیت بخشیدن به این اتفاق بصرى، پیام خود را در سطح مخاطبان گسترش مى دهند.

محمودى تبار روانشناس سن نوجوانى را آغاز پدیده جلب توجه کردن مى داند: «جلب توجه در همه سنین وجود دارد اما نوجوانى نقطه ورود به زندگى جدیدى است، این مقطع کودکى را به بزرگسالى وصل مى کند و به همین خاطر شخص احساس برزخ مى کند و مى خواهد خودش را بیشتر نشان دهد.» اما در پاره اى موارد جلب توجه کردن تنها یک برترى جویى مطلق است،

جوانان تمام ترفندهاى جلب توجه کردن براى مخاطبان سنى خودبه کار مى برند. جامعه شناسان، گروه مخاطبان را یکى از فاکتورهاى اصلى جلب توجه مى دانند، آنها معتقدند جلب توجه با شناخت افراد از مخاطبانشان همراه است

 على بروجردى جامعه شناس درباره طیف بندى مخاطبان مى گوید: «اگر فردى که مى خواهد جلب توجه کند، فرد آرامى باشد و تنها گروه خودش را مهم به شمار آورد، فقط براى هم سبکهاى خودش جلب توجه مى کند، اما اگر آدم لجبازى باشد، سعى مى کند تغییر رفتار دهد و با مخاطبانش به شیوه اى لجوجانه و تهاجم آمیز برخورد کند.»

در جلب توجه کردن سلیقه عمومى تأثیرگذار است، کارشناسان معتقدند زمانى که تأییدپذیرى اجتماعى به سطح قابل قبولى ارتقا پیدا مى کند به آن جلب توجه مى توان نام داد. اما به اعتقاد على بروجردى جامعه شناس وقتى فردى مى خواهد تمام رفتارهایش موردتأیید واقع شود و به این وسیله جلب توجه کند، این فرد دچار سوءرفتار شده است.

محمودى تبار، روانشناس مى گوید در ایران جلب توجه کردن از تقلید شروع مى شود، اما جوان در تقلید قدرت انتخاب دارد، با این حال چون این تقلید پذیرى تعیین شده نیست ، جوانان را با تضاد شخصیتى مواجه مى کند و عده اى در برابر عده اى دیگر صف آرایى مى کنند.

جلب توجه در میان کسانى که خود را وابسته به گروههاى ایمانى مى دانند نیز به چشم مى خورد.

على بروجردى تصویرى کلى از پدیده جلب توجه در میان جوانان ایرانى ارائه مى دهد: «در جامعه ما راه بروز رفتارهاى به هنجار ایجاد نشده و ما جامعه اى را مبتنى بر جامعه انقلابى - اسلامى طراحى کرده ایم ، راههاى ایجادشده در این جامعه آنقدر متفاوت نیست که همه افراد را در رسیدن به اهدافشان کمک کند، بنابراین افراد راههاى دیگر را از فرهنگهاى دیگر به کار مى گیرند تا به اهدافشان برسند.» به اعتقاد این جامعه شناس تکنولوژى روز موجب شده افراد با استفاده از ابزار مدرن به شیوه هاى جدیدترى براى جلب توجه کردن روى بیاورند، اما چون ما جامعه تثبیت شده اى نداریم ، بیشتر جلب توجه ها در حوزه رفتارى جوانان قابل بررسى است. 

داستان جلب توجه

 

چیزى سنگین تر از حکایت محمودى تبار از دختر جوانى یاد مى کند که چندى پیش پدر و مادرش را تهدید به خودکشى کرده بود، او همه چیز را دقیق محاسبه کرده بود، حتى طبقه اى را انتخاب کرد که در صورت سقوط جان سالم به در ببرد؛ این دختر جوان تنها مى خواست به این وسیله جلب توجه کند، اما سفیر مرگ در این رقابت پیروز شد.

 به اعتقاد محمودى تبار ما وقتى استقلال را ازجوانان مى گیریم و باید و نبایدهاى کاذب را جایگزین آن مى کنیم ، خواه ناخواه جوانان را به استقبال حوادث مى فرستیم. این روانشناس معتقد است اگر جلب توجه به یک رفتار دائمى و آزاردهنده تبدیل شود مى توان آن را به عنوان علایم یک بیمارى به حساب آورد. او مى گوید علایم این بیمارى را درمیان نوجوانان خانواده هاى دیکتاتور و خانواده هایى که فرزندانشان از آزادیهاى بدون برنامه برخوردارند مشاهده کرده است. 

هنوز هم جلب توجه یک سوءتفاهم تاریخى را در ذهن زنده مى کند، سوءتفاهمى که همه چیز را به سخره مى گیرد بد تعریف مى شود و مثل خیلى چیزهاى دیگر یک روز به ورطه تکرار مى افتد و فراموش مى شود، اما نسلى دیگر با تعابیرى تازه تر از راه مى رسند، آنها حتماً سوءتفاهم جدیدى را به عرصه ادبیات جلب توجه کردن وارد مى کنند.

 

 



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ