سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی
نوشته شده در تاریخ 91/8/19 ساعت 6:14 ع توسط farhad nadimi


امام طی نامه ای، اسدالله علم را استیضاح کرد و ضمن تحقیر او به عنوان کسی که در نخست وزیری شاغل است، به نام ملت ایران علت وقایع چند ماه اخیر، از جمله حمله مأموران به مدرسه فیضیه را سئوال کرد.


***واکنش های امام خمینی

امام خمینی

 

صحبت های امام در عصر دوم فروردین و اقدامات بعدی او وحشت حاکم بر حوزه علمیه را جارو کرد و بیرون ریخت، اما موجب نشد که این فکر در پوشش نگرانی از زبان برخی افراد شنیده نشود: حوزه علمی  ای که آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی با زحمات زیاد بنیان نهاد و آن را از شرّ پهلوی اول حفظ کرد، در نخستین برخورد سیاسی با حکومت آسیب دیده، از بین خواهد رفت. کسانی که تمایلی به مبارزه نداشتند، این فکر را می پراکندند. "گاهی اوقات مباحثه می کردم [که] چرا مبارزه نمی کنید؟ ... فوراً استناد می کردند به حادثه [مدرسه فیضیه ] قم که دیدید چه کار کردند؟ ... قم را نابود می کنند، طلاب را می کشند و زحمات آشیخ عبدالکریم حائری... از بین می رود."

اما پاسخ امام خمینی به نامه علمای تهران، حال و هوای حوزه علمیه قم را بار دیگر تغییر داد. امام در این نامه که سیزدهم فروردین نوشت، اسدالله علم را استیضاح کرد و ضمن تحقیر او به عنوان کسی که در نخست وزیری شاغل است، به نام ملت ایران علت وقایع چند ماه اخیر، از جمله حمله مأموران به مدرسه فیضیه را سئوال کرد. اما همه محتوای نامه، این نبود. امام با ذکر این جمله که تهاجم به مدرسه فیضیه، خاطرات حمله مغول را تداعی کرد " با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند و اینها به ملت مسلمان خود" نوشت که شعار حمله کنندگان «شاه دوستی» بود. و چنین نتیجه گرفت که "شاه دوستی یعنی غارتگری؟ هتک اسلام ؟ تجاوز به حقوق مسلمین و تجاوز به مراکز علم و دانش؟ شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام؟ "

. امام در این نامه که سیزدهم فروردین نوشت، اسدالله علم را استیضاح کرد و ضمن تحقیر او به عنوان کسی که در نخست وزیری شاغل است، به نام ملت ایران علت وقایع چند ماه اخیر، از جمله حمله مأموران به مدرسه فیضیه را سئوال کرد

نامه در قم تکثیر شد. "یادم می آید آن وقت اعلامیه ها و نامه ها روی کاغذ کاهی ... چاپ می شد. این روی کاغذ سفید ... پهن و بزرگ ... به مقدار زیادی پخش شد ... مثل یک بمب ترکید... خواندن آن عده ای را می لرزاند، عده ای را شجاع می کرد ... کسانی که دلشان می خواست مبارزه کنند منتها مشوق و مشجعی پیدا نمی کردند از این نامه تشجیع می شدند." در بخش دیگری از نامه، امام خطاب به علمای تهران نوشته بود "اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب ولو بلغ ما بلغ." این جمله نیز هیجان و غوغایی برپا کرد:  "جمله بسیار م?ثری بود. مستمسک همه [مبارزان] بود که تا سال ها [شنیده می شد ] ... [امام ] از فیضیه یک سکوی پرش به سوی مراحل جدید مبارزه ساخت. "

فردای حادثه خونین مدرسه فیضیه، امام خمینی از مردم خواستند به دیدن مدرسه بروند، به بیمارستانهایی که روحانیان مجروح را مداوا می کنند سر بزنند تا از کاری که دستگاه حاکمه با جامعه روحانیت کرده باخبر شوند.

***چهل روز بعد

درسهای حوزه علمیه تا حدود 40 روز بعد تعطیل شد. امام پس از پایان نخستین درسی که در مسجد اعظم پس از تعطیلی حوزه علمیه شروع کرد، برای فاتحه خوانی و یاد آن حادثه راهی مدرسه فیضیه شد. "به عقل هیچ کس نمی رسید که امام یک دفعه چنین حرکتی انجام بدهند. راه افتادیم. من بودم آن روز خدمت امام. طلبه ها زیاد بودند . آمدیم توی مدرسه. امام وارد شدند. دست چپ ... غرفه اول یا دوم ... نشستند... طلبه ها هم دور ایشان. غم شدیدی صورت امام را گرفته بود . شدیداً غمگین بودند. یک نفر گفت یکی.... روضه بخواند... سیدی بنا کرد روضه خواندن و همه گریه کردند."

صحبت های امام در عصر دوم فروردین و اقدامات بعدی او وحشت حاکم بر حوزه علمیه را جارو کرد و بیرون ریخت

این اقدام نیز در بازسازی روحی حوزه علمیه قم بسیار م?ثر افتاد. از آن روز به بعد بود که پای طلبه ها به مدرسه فیضیه باز شد. پس از دوم فروردین کسی در مدرسه ساکن نبود . نمی توانستند. همه چیز به هم ریخته بود. احتمال این که بار دیگر حمله ای انجام شود طلبه ها را آزار می داد. با این حرکت تصمیم به تعمیر مدرسه گرفتند . حساب باز کردند تا مردم کمک مالی کنند. "کار دیگری که در قم شد و شاید سرنخش از طرف امام بود، لیکن خیلی رواج پیدا کرد، مسئله فاتحه گرفتن برای شهدای مدرسه فیضیه [بود] ... حتی توی محلات دوردست قم فاتحه گذاشتند ... ما هم راه می افتادیم می رفتیم ... در فواتح سیدیونس رودباری شرکت می کردیم. پدرش پیرمردی بود که از قزوین آمد . او را هم... دست به دست می گردانید. "

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

 


منبع: مشرق ( کتاب شرح اسم)



  



نوشته شده در تاریخ 91/7/28 ساعت 12:25 ص توسط farhad nadimi


من هم مأمورم که این حرف ها را بزنم. یکباره چشمش گرد شد که من چه مأموریتی دارم و از طرف چه کسی مأمورم. پرسید: از طرف چه کسی مأمورید؟ گفتم: از جانب خدا... سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت : این کار خطر دارد؛ مشکلات دارد؛ شما جوانید. گفتم: من فکر نمی کنم بالاتر از اعدام کاری باشد؛ شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کرده ام. همه کارهای شما زیر اعدام است .


خامنه ای -رهبر
سخنرانی در حسینیه راغبی

محل بعدی سخنرانی او حسینیه راغبی بود. "شب تاسوعا در حسینیه ای به نام راغبی که نوچه های [اسدالله] علم، نیز در آن حضور داشتند منبر رفتم . حضار این حسینیه هشتاد درصد از کسانی بودند که وقتی می نشستند باید پایشان را دراز می کردند تا اتوی شلوارشان نشکند. شهر بیرجند شهر اعیان و اشرافی است. [در عین حال ] فقیرترین مردم منطقه ما نیز در شهر بیرجند [هستند.] منطقه خراسان شاید از منطقه بیرجند فقیرتر نداشته باشد. و شاید اشرافی ترین شهرها هم در منطقه پس از مشهد ، بیرجند باشد. در منبری که در این حسینیه رفتم، بار دیگر درباره فیضیه مفصل صحبت کردم. البته حاضرین به همان علت که گفتم خیلی تحت تأثیر قرار نمی گرفتند؛ لیکن از صحبت های من مانند آدم برق گرفته، بهت زده شده بودند و با تعجب گوش می دادند. "

پاسبان های شهربانی درباره این جلسه از قول آقای خامنه ای نوشتند: "علت فقر و بیچارگی ما مردم این است که من و شما و روحانیون نمی توانیم سخنان حق را گفته؛ و در دل ما حبس است. نه دستگاه رادیو می تواند حق را بگوید و نه روحانیون، نه مطبوعات... همه در اختیار یک عده ای است که حقوق مردم را خورده و مردم را به سواری و باربری عادت داده اند. حالا اگر شما می ترسید، من که نمی ترسم بگویم. گرچه به هر کجا وارد و خارج می شوم یکی می گوید این پلیس سراغ تو می کرد، یکی هم می گوید آن پلیس سراغ تو می کرد، و یکی هم می گوید رئیس شهربانی دنبال تو می گشت. مع هذا من که از خیلی آرزوها گذشته ام چرا نگویم؟ ان شاءالله اگر مدت کم یا زیاد در این شهر ماندم دنباله سخنان حق را خواهم گفت. "

خطاب به من گفت : بفرمایید شهربانی. گفتم: شما مأمورید که حکم را به من ابلاغ کنید یا مرا جلب کنید؟ گفت : مأمور جلب شما هستم . من بی درنگ دو رکعت نماز استخاره خواندم و صد مرتبه استخیرالله برحمته خیرة فی عافیه را در راه که با مأمور می رفتم

دستگیری

بعد از این سخنرانی، شهربانی بیرجند فهمید که نبایستی امروز صبح وساطت افراد را برای دستگیر نکردن آقای خامنه ای می پذیرفت.

سروان صارمی، رئیس شهربانی بیرجند معتقد بود : "اظهارات آقای خامنه ای تحریک آمیز بود؛ و به خصوص ادامه گفتار نامبرده در منبر ممکن است منجر به اختلال نظم و اتفاقات سوء احتمالی بشود و طبق مقررات واصله این قبیل اشخاص باید تحویل ساواک گردند."  رئیس شهربانی بیرجند درست حدس زده بود . سخنرانی های آقای خامنه ای هر چه به روز تاسوعا نزدیکتر می شد بر هیجانات مردم می افزود. مأموران، صبح روز دوازدهم خرداد/ نهم محرم، به سراغ مدرسه ای رفتند که وی در آن ساکن بود. شب را در اتاقی از آن مدرسه به همراه پنج شش طلبه دیگری که از قم و کاشمر آمده بودند گذرانده بود. آن طلبه ها هم برای تبلیغ آمده بودند. پیش از خواب گفت وگوها درباره سخنانی که سیدعلی در منابر هفتم و هشتم محرم رانده بود، گذشته بود.

"صبح پس از نماز مشغول تعقیبات بودم که دیدم یک نفر وارد اتاق شد؛ چون مدرسه در و پیکر و قفل و بستی نداشت و افراد متفرقه راحت وارد می شدند ... خطاب به من گفت : بفرمایید شهربانی. گفتم: شما مأمورید که حکم را به من ابلاغ کنید یا مرا جلب کنید؟ گفت : مأمور جلب شما هستم . من بی درنگ دو رکعت نماز استخاره خواندم و صد مرتبه استخیرالله برحمته خیرة فی عافیه را در راه که با مأمور می رفتم، گفتم. چون در روایت است که با نماز استخاره، آن چه خیر و صلاح است بر قلب و زبان انسان جاری می شود... وقتی که با آن مأمور راه افتادم، آنهایی که در آن اتاق با من بودند، خیلی متأثر و منقلب شدند، لیکن من ابداً نترسیدم. با این که بار اولی بود که دستگیر می شدم، اصلاً برای من ترس و وحشتی در کار نبود. با ورود به شهربانی مرا به اتاق رئیس، راهنمایی کردند. "

خامنه ای -رهبر

سروان صارمی ، رئیس شهربانی بیرجند که بعدها ارتقاء درجه پیدا کرد و زمانی هم رئیس کلانتری یک مشهد شد، جوان م?دبی بود و با سیدعلی خامنه ای با احترام برخورد کرد. مشخصات شناسنامه ای او را پرسید و یادداشت نمود. سپس به استناد گزارش پاسبان ها، سخنانی را که در منزل آقای سادسی و حسینیه راغبی ایراد کرده بود، مطرح کرد: " آیا شما این حرف ها را در منبر زده اید؟ اشاره کرد به بعضی از حرف هایی که زده بودم؛ از جمله دعوت مردم به شورش و قیام . من انکار کردم . گفت: پس در منبر چه حرف هایی زده اید؟ گفتم: درباره مدرسه فیضیه و فجایعی که در آنجا اتفاق افتاد صحبت کردم؛ چون من طلبه ام؛ مسلمانم. از فجایعی که در مدرسه فیضیه گذشت، سخت متأثرم. خواستم مردم نیز بدانند که بر سر طلبه ها چه آمده است. شروع کرد مرا نصیحت کردن و در پایان گفت: قول بدهید که دیگر از این حرف ها نزنید و بروید . گفتم: من چنین قولی نمی توانم بدهم. گفت: اگر قول ندهید من مجبورم به شما سخت بگیرم، زیرا که مأمورم. گفتم: من هم مأمورم. من هم مأمورم که این حرف ها را بزنم. یکباره چشمش گرد شد که من چه مأموریتی دارم و از طرف چه کسی مأمورم. پرسید: از طرف چه کسی مأمورید؟ گفتم: از جانب خدا... سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت : این کار خطر دارد؛ مشکلات دارد؛ شما جوانید. گفتم: من فکر نمی کنم بالاتر از اعدام کاری باشد؛ شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کرده ام. همه کارهای شما زیر اعدام است . واقعاً مبهوت شده بود و گفت : شما که خود را برای اعدام آماده کرده اید، من به شما چه بگویم؛ پس در اتاق تشریف داشته باشید. "

 من از بیرون خبری نداشتم؛ لیکن سر ظهر یکباره دیدم ظرفهای غذا را یکی پس از دیگری برایم آوردند ...مجمعه پشت مجمعه، غذا برای من می آمد. یک مجمعه از منزل آقای...تهامی،یک مجمعه از منزل آقای شهیدی،یک مجمعه از هیأت ابوالفضلی ها و...

سروان صارمی که در این گفت وشنود، همواره با احترام رفتار کرده بود، از اتاق بیرون رفت و استوار پیری برای بازجویی وارد اتاق شد . این مأمور در کار خود مسلط و استاد بود و از روش های موذیانه بهره می گرفت. "من در آنجا زحمت بازجویی را احساس کردم."

پس از پایان بازجویی، آقای خامنه ای را به اتاق دیگری بردند و حبس کردند. " من از بیرون خبری نداشتم؛ لیکن سر ظهر یکباره دیدم ظرفهای غذا را یکی پس از دیگری برایم آوردند ... مجمعه پشت مجمعه، غذا برای من می آمد. یک مجمعه از منزل آقای... تهامی، یک مجمعه از منزل آقای شهیدی، یک مجمعه از هیأت ابوالفضلی ها و..."

آن روز ظهر همه پاسبان ها و افسران شهربانی بیرجند از غذای امام حسین (ع) خوردند؛ کم نیامد. شب عاشورا را در حیاط شهربانی گذراند؛ روی یک تخت و زیر سقف سرمه ای آسمان. صدای نوحه های آن شب به گوشش می رسید. تجربه غریبی بود. چند پاسبان آن اطراف مراقبش بودند ؛ و او منقلب از این که در چنین شبی، دور از منبر و روضه، تنها مانده است.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

 


منبع :مرکز اسناد انقلاب اسلامی- (کتاب شرح اسم)



  



نوشته شده در تاریخ 91/7/8 ساعت 1:45 ع توسط farhad nadimi


شاه مخلوع پهلوی در مدت سی و هفت سال سلطنت خود میلیاردها دلار از ثروت متعلق به مردم ایران را غارت کرد و بخش بزرگی از آن را به صورت حسابهای سپرده در بانکهای خارجی گذاشت.


 پس از مرگش، تمامی این ثروت کلان به خانواده اش رسید. در سی و سه سال اخیر، خرج کلان زندگی اشرافی این خانواده، عیش و عشرت و دم و دستگاه عریض و طویلشان از همین ثروت پرداخت شده است. اما اکنون رضا و فرح پهلوی به دروغ اعلان می کنند که ثروت شاه فقط شصت و دو میلیون دلار بود.

پهلوی

سران حکومت منفور پهلوی میزان ثروت واقعی خود را همواره از مردم پنهان کرده اند زیرا انباشت ثروت آنان بر مبنای دزدیدن ثروت متعلق به مردم ایران در خدمت منافع قدرتهای خارجی و در نتیجه خیانت به مردم و کشور بوده است اما در بین دزدان بزرگ بر سر غارت ثروت کشور رقابت وجود دارد و در مقاطع بحران اختلافاتشان تشدید یافته و دست یکدیگر را تا حدودی رو می کنند و بدین ترتیب بخشی از دزدی های آنان آشکار می گردد و پس از رو شدن بخش کوچکی از حقایق دزدان بزرگ با دغلکاری ذاتی خود به انکار حقیقت می پردازند به طوری که رضا و فرح پهلوی می گویند شاه مخلوع ایران فقط 62 میلیون دلار ثروت داشت در حالیکه اموال شاه هنگام فرار از ایران تنها 62 میلیون دلار بوده است!

اموالی که خاندان پهلوی چه پهلوی‌های پدر و پسر و چه خواهران و برادران و فامیل از بیت‌المال ملت غارت کردند و مستغلات و دارایی‌های آنها فهرستی بسیار طولانی است. شاه در سال 1337 شمسی «بنیاد پهلوی» را تاسیس کرد و بخشی از مایملک خود اعم از میهمانخانه‌ها، سهام کارخانه‌ها، شرکت‌ها و بانک‌ها را در اختیار این بنیاد قرار داد. این بنیاد جایگزین «سازمان املاک و مستغلات پهلوی» شد و در مهر 1340، شاه برای سرپوش گذاشتن بر اموال نامشروع خود فرمان وقف دارایی بنیاد پهلوی به امور خیریه را صادر کرد. در صورتی که اکثر اعضای هیات امنای آن خود شاه و دربار بودند.

علاوه بر اینها، مبالغ هنگفتی از درآمد نفت، به صورت اعتبارات بانکی در اختیار بنیاد پهلوی قرار می‌گرفت.

در این حالت خاندان پهلوی نه‌تنها اموال قبلی خود را از دست نداد بلکه درآمد‌های نفتی و... هم به آن اضافه شد. گرچه اهداف این بنیاد به ظاهر خیرخواهانه و در جهت توسعه آموزش و پرورش، اعطای بورس تحصیلی و از این قبیل مطرح می‌شد اما خانواده پهلوی علاوه بر چپاول هدایا و وام‌های بین‌المللی که برای این بنیاد گرفته می‌شد با داشتن 207 م?سسه اقتصادی از قبیل شرکت‌های ساختمانی، معدنی، کشاورزی، بیمه، بانک و هتل‌ها و کازینوها (قمارخانه‌ها) و کاباره‌ها و مراکز فساد، سلامت نظام اقتصادی را برهم می‌زدند و زمینه انحطاط اجتماعی و اخلاقی را به وجود می‌آوردند.

اموالی که خاندان پهلوی چه پهلوی‌های پدر و پسر و چه خواهران و برادران و فامیل از بیت‌المال ملت غارت کردند و مستغلات و دارایی‌های آنها فهرستی بسیار طولانی است

املاک محمدرضا پهلوی در خارج از ایران

علاوه بر آنچه از املاک بنیاد پهلوی گفته شد و قصر‌ها و باغ‌هایی که مستقیما به نام محمدرضا پهلوی و خاندان وی در آمده بود، شاه خارج از کشور نیز املاک بسیاری داشت که می‌توان به گران‌ترین خانه و پارک در حومه لندن، قصر و باغ‌های استیل مانس که ملکه الیزابت دوم در آنجا متولد شد، اشاره کرد. همچنین گران‌ترین باغ و ساختمان در ناپل (ایتالیا) متعلق به او بود. شاه در کاپری یک باغ بزرگ و ویلایی مجلل داشت. همچنین در ژنو قصر قدیمی معروف به کاخ گل سرخ را خریده بود و قصر مجللی هم در سنت‌موریس داشت که زمستان‌ها را در آنجا می‌گذراند به نحوی که سنت‌موریس سوییس در بین دیپلمات‌های خارجی به پایتخت زمستانی ایران معروف بود!

پهلوی

شاه در سال 1350 یک جزیره در اسپانیا به مبلغ 700 میلیون دلار خریداری کرد و در مرکز جزیره یک ساختمان مدرن ساخت و اطراف آن را با دیوارهای مرتفع به سبک قرون وسطی محصور کرد و بقیه اراضی را هم به قطعات چند هزار متری تقسیم کرد و به سران نظامی و رجال سیاسی فروخت. طبق نوشته روزنامه «دیلی‌اکسپرس» چاپ لندن مورخ 28 مارس 1978 شاه یک ملک بزرگ هم در منطقه کوه‌های راکی آمریکا به قیمت یک میلیون پوند انگلیس خریده بود. میزان ثروت و دارایی‌های شاه مخلوع در خارج از کشور به حدی بود که تنها اشرف پهلوی، ‌خواهر وی در نوروز سال 53 در یک قمارخانه در شهر کن در یک شب 15 میلیون فرانک باخت!

 بدهی‌های خاندان پهلوی به بانک‌ها 

جمع بدهی‌هایی که تاکنون بانک‌های کشور اعلام نموده‌اند توسط خاندان کثیف پهلوی به مبلغ 21807891293 ریال، این فقط بدهی‌های بانک است ولی بدهکاری سایر شرکت‌هایی که دارند خیلی بیش از این‌هاست. موضوع روزنامه رستاخیز و حزب منحله تقریباً به پایان رسیده، اجاره ساختمان‌ها اکثراً فسخ شده و یا مورد استفاده سایر دستگاه‌ها قرار گرفته است. البته در تنظیم اجاره تقلیل داده شده و حتی در بعضی ساختمان‌ها به نصف رسیده و اموال آن‌ها بین کمیته‌های مختلف کمیته مسکن مستضعفان – شهربانی‌ها که اکثراً لوازم آن‌ها سوخته بود و ادارات آموزش و پرورش و دیگران توزیع شده و لوازم و اتومبیل‌ها در بین ادارات تقسیم گردید.

پرداخت وام به کشورهای خارجی 

صورت وام‌هایی که از سال 53 تا 56 به کشورهای خارج پرداخت نموده‌اند مبلغ آن بالغ بر 409717435290 ریال است و بهره آن در مواردی به طور بلاعوض و برخی موارد با بهره دو – دو و نیم – چهار – شش و هشت درصد بوده و بازپرداخت آن از 2 سال و سه سال و 6 سال بوده است. 

شاه در سال 1350 یک جزیره در اسپانیا به مبلغ 700 میلیون دلار خریداری کرد و در مرکز جزیره یک ساختمان مدرن ساخت و اطراف آن را با دیوارهای مرتفع به سبک قرون وسطی محصور کرد و بقیه اراضی را هم به قطعات چند هزار متری تقسیم کرد و به سران نظامی و رجال سیاسی فروخت

کشورهای فرانسه – پاکستان – سنگال – سودان – تونس – اردن هاشمی – مصر – افغانستان – لهستان – انگلستان - اندونزی از این وام‌ها استفاده کرده‌اند و به طور کلی تعداد این نوع وام‌ها 32 فقره است. مثلاً دو نوبت به سازمان ملی انگلستان 400000000 میلیون دلار و 4/5 سال بعد از پرداخت وام اولین قسط این پرداخت می‌شده و یکی فرانسه یک میلیارد دلار در سال 53 پرداخت شده، اردن هاشمی پنج نوبت جمعا 1750000000 که بلاعوض 2 درصد – 4 درصد بهره داشته است ولی کوتاه مدت بوده است.

تلاش برای استرداد اموال

23 آبان 1358 یعنی 10 روز پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان، کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا با اعلام وضع فوق‌العاده در روابط ایران و آمریکا طی دستوری دارایی‌ها و اموال دولت، سازمان‌ها و شرکت‌های وابسته به جمهوری اسلامی ایران در ایالات متحده و نزد بانک‌های آمریکایی خارج از این کشور را مسدود کرد. از 23 آبان 1358به این سو هر ساله حکم انسداد دارایی‌های ایران روی میز روسای‌جمهور آمریکا گذاشته می‌شود و آنان حکم توقیف اموال ایران را امضا می‌کنند.

سرانجام ایران و آمریکا، در دی‌ماه 1359 در قالب توافقی که به بیانیه الجزایر معروف شد، تعهداتی را پذیرفتند که به موجب آن واشنگتن ملزم شد اموال بلوکه شده ایران را رفع‌توقیف کند اما آمریکا تنها به بخشی از تعهد خود عمل کرد.

پهلوی

بنا بر گزارش هیات تحقیق و تفحص مجلس شورای اسلامی که خرداد‌ماه منتشر شد موجودی و دارایی‌های ایران در ایالات متحده شامل اموال دیپلماتیک، وجوه نقدی، اموال نظامی و غیرنظامی بود. در جریان اجرای مفاد بیانیه الجزایر بر پایه برخی استدلال‌های حقوقی اختلافاتی میان ایران و آمریکا بروز کرد که 2 کشور برای حل اختلافات خود به دیوان داوری لاهه مراجعه کردند. دیوان داوری ایران- ایالات متحده به عنوان یک راه‌حل برای پایان دادن به بحران به وجود آمده و همچنین موضوع ناشی از توقیف اموال ایران تاسیس شد که تاکنون برخی از این اختلافات حل‌نشده باقی مانده است.

به موجب بیانیه‌های الجزایر، آمریکا متعهد شد با اعاده «وضعیت مالی ایران» به قبل از 23 آبان‌ماه 1358 همه دارایی‌ها و اموال مسدود شده ایران که پس از تسخیر سفارت جاسوسی توقیف کرده را آزاد کند، این اموال شامل وجوه نقدی، تجهیزات نظامی، اموال دیپلماتیک و اموال محمدرضا پهلوی شاه فراری ایران و خانواده‌اش بود. اما جمهوری اسلامی اظهار داشت ایالات متحده از تعهدات خود از بیانیه‌های الجزایر تخلف کرده و اموال دیپلماتیک و کنسولی ایران را در ایالات متحده در اختیار ایران قرار نداده است.

23 آبان 1358 یعنی 10 روز پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان، کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا با اعلام وضع فوق‌العاده در روابط ایران و آمریکا طی دستوری دارایی‌ها و اموال دولت، سازمان‌ها و شرکت‌های وابسته به جمهوری اسلامی ایران در ایالات متحده و نزد بانک‌های آمریکایی خارج از این کشور را مسدود کرد

در سال 1373 طرف آمریکایی پیشنهاد مصالحه داد تا اموال را مسترد کند و اموال دیپلماتیک بازگردانده شود. بر این اساس با آمریکا توافق شد تا موضوع خارج از دیوان بررسی شود اما معلوم شد آمریکا ساختمان‌های ایران را به کشورهایی چون رومانی و ‌ترکیه اجاره داده است. مذاکرات ایران- آمریکا از اسفند 1375 در محل دیوان برگزار شد و در نهایت به نتیجه‌ای ختم نشد.

با گذشت 33 سال از پیروزی انقلاب و طرح چند باره دعاوی در مجامع بین‌المللی برای استرداد اموال مسروقه ملت ایران که در اختیار خاندان پهلوی است، هرچند این تلاش‌ها به نتیجه‌ای نرسیده است اما دعاوی حقوقی باید ادامه یابد و دستگاه دیپلماسی و دستگاه قضایی کشور تمام کوشش خود را در این زمینه به کار گیرند.



  



نوشته شده در تاریخ 91/5/8 ساعت 11:45 ع توسط farhad nadimi


امام علی علیه السلام، مردی فراتر از شعار

امام علی


مولای متقیان علی علیه السّلام الگوی تمام نمای سیره رفتاری پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله است. امـام عـلى عـلیـه السـّلام تـلاش مـى کـرد تـا چـونـان رسـول خـدا صـلى الله عـلیـه و آله بـخـورد و بـیـاشـامـد و زنـدگـى کـنـد. 

 


سفره ای ساده و بی ریا

امام على علیه السّلام تهیدست نبود، از دسترنج خود تولید فراوانى داشت وقتى فقراء و یـتـیـمـان را دعـوت مـى کرد، بر سر سفره انواع غذاهاى رنگارنگ مى گذاشت ، و همگان را دعوت به تناول غذاها مى کرد، امّا خود بر سر همان سفره ، نان خشک مى خورد.

احنف بن قیس مى گوید:

روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند که تعجّب کردم .

آنگاه طعام دیگرى آوردند که آنرا نشناختم .

پرسیدم : این چه طعامى است ؟

معاویه جواب داد: ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ، آن را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِیشکر در آن ریخته اند.

احنف بن قیس مى گوید: در اینجا بى اختیار گریه ام گرفت و گریستم .

معاویه با شگفتى پرسید: علّت گریه ات چیست ؟

گفتم : به یاد على بن ابیطالب علیه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسید. فرمود : میهمان من باش .آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.

امـام عـلى عـلیـه السـّلام در سـاده زیـسـتـى یـک الگـوى کامل بود، کار مى کرد و زندگى را با کار روزانه اداره مى فرمود، مشک آب درماندگان راه را بر دوش مى کشید. درخت مى کاشت ، با دلوِ آب ، باغ دیگران را آبیارى مى کرد و مُزد مى گرفت

گفتم : در این سفره چیست ؟

فرمود: آرد جو .

گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند یا نمى خواهید کسى از آن بخورد ؟

فـرمـود: نـه ، هـیـچ کدام از اینها نیست ، بلکه مى ترسم حسن و حسین علیهماالسلام بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند.

گفتم : یا امیرالم?منین مگر این کار حرام است ؟

حضرت امیرالم?منین علیه السّلام فرمود:

نه ، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقرا نگردد. هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک ، سفره امیرالم?منین نیز مانند ماست .

مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد کـردى کـه فـضـیـلت او قابل انکار نیست.(1)

همچنین ابورافع مى گوید :

روز عـیـدى خـدمت امام على علیه السّلام رسیدم ، دیدم که سفره اى گره خورده در پیش روى حضرت امیرالم?منین علیه السّلام است ، وقتى آن را باز کرد دیدم نان جوین است .

گفتم : چرا گره مى زنى ؟

فرمود : براى اینکه بچه ها دوغى یا روغنى بر آن نیافزایند.

امام على علیه السّلام بیشتر از سبزیجات استفاده مى فرمود و اگر غذاى بهترى مى خواست شیر شتر میل مى کرد. گوشت بسیار کم مى خورد و مى فرمود :

«شکم ها را مدفن حیوانات نکنید». با این همه، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود. (2)

ساده زیستی
ساده زیستى در کمال توانائى

امـام عـلى عـلیـه السـّلام در سـاده زیـسـتـى یـک الگـوى کامل بود، کار مى کرد و زندگى را با کار روزانه اداره مى فرمود، مشک آب درماندگان راه را بر دوش مى کشید. درخت مى کاشت، با دلوِ آب، باغ دیگران را آبیارى مى کرد و مُزد مى گرفت. هـیـزم جـمـع مـى کـرد و در بازگشت به منزل، پُشته هیزم را بر دوش ‍ مى کشید، تا با آن تنور را براى پختن نان آماده کنند. در کار خانه کمک مى کرد. خانه را جاروب مى زد، هر کس به حضرت امیرالم?منین على علیه السّلام نزدیک مى گشت، مـى فـهمید که دور از هرگونه خود بزرگ بینى، چون دیگر اقشار جامعه، بلکه همچون محرومین زندگى مى کند.(3)

اصبغ بن نباته مى گوید:

امام على علیه السّلام خطاب به مردم کوفه فرمود:

من در شهر شما با مختصر توشه و وسائل زندگى وارد شدم، اگر به هنگام خارج شدن از شهر شما بیش از آنچه که با خود آورده ام ببرم خیانتکار خواهم بود.(4)

در صورتى که قدرت داشت تا انواع امکانات را براى خود فراهم آورد.

 

پیراهن وصله دار

امام على علیه السّلام الگوى کامل فرهنگ ساده زیستى بود. از لباس هاى معمولى که عموم مردم مى پوشیدند استفاده مى کرد. شـخـصـى در کوفه خدمت امام على علیه السّلام رسید، دید که لباس هاى حضرت امیرالم?منین على علیه السّلام کم قیمت و ساده و وصله داراست ،

با شگفتى به امام على علیه السّلام نگریست و گفت:

چرا لباس شما وصله دارد؟

امام على علیه السّلام در جواب فرمود:

«یَخشَعُ لَهُ القَلب ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفس وَیَقتَدى بِهِ المُ? مِنُونَ؛ با این لباس دل خاشع و نفس اماره، خوار مى گردد، و الگوى م? منان مى شود».(5)

همچنین نقل شده است که علاء بن زیاد گفت:

یا امیرالم?منین از برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت مى کنم.

فرمود: چه شکایتى؟

عـرض کـرد: عـبـائى پـوشیده و کار عبادت و رهبانیّت پیشه کرده و دست از کار دنیا کشیده است .

امام على علیه السّلام فرمود: او را پیش من بیاورید.

لباس هاى على علیه السّلام در فرهنگ آن روز بد منظره نبود و انگشت نما نمى شد، اگر الان بود و همان لباس ها را مى پوشید، انگشت نما مى شد، گـرچـه قـائم مـا وقـتـى ظهور مى کند همان لباس على علیه السّلام را پوشیده به روش على علیه السّلام رفتار مى کند

چون عاصم آمد، حضرت به او فرمود:

«اى دشـمـنـک جان خویش، شیطان سرگردانت کرده، آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمى کـنـى؟ تـو مـى پـنـدارى کـه خـداونـد نـعـمـتـهـاى پـاکـیـزه اش را حـلال کـرده امـّا دوسـت ندارد تو از آنها استفاده کنى ؟ تو در برابر خدا کوچک تر از آنى که اینگونه با تو رفتار کند».

عاصم گفت: اى امیرم? منان، پس چرا تو با این لباس خشن ، و با آن غذاى ناگوار بسر مى برى ؟

حضرت امیرالم?منین على علیه السّلام فرمود:

واى بـر تـو، مـن همانند تو نیستم ، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نکشاند.(6)

 

جایگاه ساده پوشى

امامان عادل هر قدر در ساده پوشى دقّت کنند ارزشمند است، امّا دیگران آزادند و مى توانند بـراى زن و فـرزنـد خـود لباس هاى قیمتى و نرم بخرند، که دیگر امامان معصوم علیهم السـّلام نـیـز چـون رهـبـرى امـّت را در دسـت نـداشـتند گرچه از انواع لباس ها استفاده مى کردند، امّا در ساده زیستى همواره الگو بودند.

شخصى به امام صادق علیه السّلام اعتراض کرد که شـمـا کـه از سـاده پـوشـى حضرت امیرالم?منین على علیه السّلام فرمودید، خودتان چرا لباس نرم و زیبا دارید؟

امام صادق علیه السّلام فرمود:

لباس هاى امام على علیه السّلام در فرهنگ آن روز بد منظره نبود و انگشت نما نمى شد، اگر الان بود و همان لباس ها را مى پوشید، انگشت نما مى شد، گـرچـه قـائم مـا وقـتـى ظهور مى کند همان لباس امام على علیه السّلام را پوشیده به روش امام على علیه السّلام رفتار مى کند.(7)

 

پی نوشت:

1) اصل الشّیعه و اصُولُها، ص 65 .

2) شرح ابن ابى الحدید، ج 1 ، ص 7.

3) کامل مبرّد، ص 153.

4) بحارالانوار، ج 40، ص 327 و 325.

5) شرح خوئى، ج 21، ص 152 ؛ نهج البلاغه، حکمت 103.

6) نهج البلاغه، خطبه 209.

7) اصـول کـافـى، ج 1، ص 411 ؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 279. 

                                                                                                                                فرآوری: ابوالفضل صالح صدر

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 


منبع : الگوهاى رفتارى امام على علیه السلام، جلد اول، امام على علیه السلام و اخلاق اسلامى؛ مرحوم محمّد دشتى.



  



نوشته شده در تاریخ 91/5/3 ساعت 3:10 ع توسط farhad nadimi


شیطان در هر بنده ای از بندگان خدا، به دنبال سهم و نصیبی برای خویش است. تمایلات و آرزوهای پوچ و بیجا، نشانه تسلط بر شیطان بر انسان است.

 


گناه -شیطان

امام علی(علیه السلام) در خطبه هفتم نهج البلاغه مریدان شیطان را مذمت مى کند و می فرماید: شیطان را ملاک و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد، در درونشان لانه کرد و در دامنشان پرورش یافت، چشمشان در دیدن چشم شیطان و زبانشان در گفتن زبان شیطان شد، بر مرکب لغزش ها سوارشان کرد و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد، کارشان کار کسى است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده، و با زبان او به یاوه سرایى برخاسته است.

 

شیطان در قرآن

خداوند در آیات 117 تا 121 سوره نساء می فرماید: [مشرکان] به جاى او جز بت هاى مادینه را [به دعا] نمى‏خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏خوانند (117)خدا لعنتش کند [وقتى که] گفت بى‏گمان از میان بندگانت نصیبى معین [براى خود] برخواهم گرفت (118) و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى‏کنم تا گوش هاى دام ها را شکاف دهند و وادارشان مى‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (119) [آرى] شیطان به آنان وعده مى‏دهد و ایشان را در آرزوها مى‏افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏دهد (120) آنان جایگاهشان جهنم است و از آن راه گریزى ندارند (121)

یکی دیگر از مهلکه هایی که انسانهای سقوط کرده را به وادی جهنم می کشاند، پیروی از شیطان است. ممکن است این س?ال برای کسی مطرح شود که مگر ما پیرو شیطان هم داریم؟ یا اینکه مگر می شود که انسانی از شیطان پیروی کند؟! و اگر چنین مواردی وجود دارد، چگونه و به چه صورتی است؛ یعنی چگونه ممکن است که انسان پیرو شیطان شود و پیروان شیطان چه ویژگی هایی دارند و ... .

وعده های دروغین شیطان، زمینه برانگیختن آرزوهای پوچ در انسان است. هشدار خداوند به مردم در مورد اغواگری شیطان (جدی است). دلخوشی به وعده ها و آرزوهای شیطانی، زیانی آشکار است

اگرچه امروزه فرقه های شیطان پرستی و ... به وجود آمده اما اطاعت و پیروی از شیطان همان نافرمانی از خداوند متعال است:

                                       از جهان دو بانگ می آید به ضد

                                                         تا کدامین را تو باشی مستعد

در آیات سوره مریم هم از قول حضرت ابراهیم خطاب به پدرش (یا عمویش) در این باره آمده است: ای پدر! شیطان را (به وسیله بت پرستی و دوری از توحید) پرستش نکن، زیرا شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود.

ای پدر! من از این می ترسم که از طرف خداوند رحمان عذابی به تو برسد در نتیجه از دوستان شیطان باشی.

در آیات دیگر قرآن کریم نیز خداوند متعال به انسان ها هشدار داده که مراقب باشند که به وسیله نافرمانی از دستورات الهی در دام بندگی (و پیروی از) شیطان گرفتار نشوند.

در آیات 21 سوره نور، 24 سوره نمل، 38 سوره عنکبوت ، 20 سوره سبا، 60 سوره یاسین، 37 سوره زخرف، 3 سوره حج، 25 سوره محمد (صلی الله علیه وآله)، 17 سوره حشر، 14 سوره بقره، 17 و 61 تا 65 سوره اسراء و 50 و 51 سوره کهف به این مطلب اشاره شده است.

کلمه شرک به طرق مختلف حدود 168 بار در قرآن کریم آمده است. معنی اطاعت و بندگی بسیار گسترده و وسیع است. حتی گوش کردن به سخن کسی (یعنی اینکه انسان توجه کند ، وقت بگذارد، ساکت شود ، گوش بدهد و...) به قصد عمل کردن آن نیز نوعی از بندگی محسوب می شود.

شیطان
شیطان در تفسیر راهنما

شیطان، مورد لعنت خداوند و به دور از رحمت اوست.

عزم راسخ شیطان بر گمراه کردن و فریب دادن مردم است.

 تأکید شیطان بر واداشتن مردمان به بندگی خویش است.

دوری شیطان از رحمت الهی، خاستگاه تصمیم او بر اغوای بندگان خداست. شیطان، مأیوس از گمراه شدن گروهی از مردم توسط وی است.

اعتراف شیطان به ربوبیت و مالکیت خداوند نسبت به تمامی مردمان است. هشدار خداوند به مردم در مورد اغواگری شیطان و خطر منحرف شدن توسط او. شرک و بت پرستی، عصیان از بندگی خداوند و پذیرش سلطه شیطان است.

شیطان در هر بنده ای از بندگان خدا، به دنبال سهم و نصیبی برای خویش است.

سوگند و عزم راسخ شیطان بر گمراه کردن مردم است.

سوگند و عزم راسخ شیطان بر سرگرم کردن مردم به آرزوهای پوچ است.

تمایلات و آرزوهای پوچ و بیجا، نشانه تسلط بر شیطان بر انسان است.

انسان، بر فطرت خداجویی و مسیر حق پویی است.

کلمه شرک به طرق مختلف حدود 168 بار در قرآن کریم آمده است. معنی اطاعت و بندگی بسیار گسترده و وسیع است. حتی گوش کردن به سخن کسی (یعنی اینکه انسان توجه کند ، وقت بگذارد، ساکت شود ، گوش بدهد و...) به قصد عمل کردن آن نیز نوعی از بندگی محسوب می شود

شیطان، برانگیزنده مردم به قطع کردن و شکافتن گوش چهارپایان برای حرام پنداشتن استفاده از آنهاست. شیطان، دعوت کننده آدمی به حرام کردن حلال های خداوند است.

شیطان، رواج دهنده اندیشه ها و گرایش های خرافی در جامعه است.

شیطان، در صدد وادار ساختن انسان ها به تغییر مخلوقات الهی (همانند تبدیل کردن زن به مرد و...) است.

  

دیگر صفات شیطان

شیطان، عامل انحراف انسان از فطرت خویش است. حرمت تغییر در آفرینش طبیعی و اولیه موجودات به انگیزه های شیطانی است. انسان های گمراه و در بند آرزوها، فرمانبرانی گوش به فرمان شیطان هستند. آمال و آرزوها، زمینه اجرای خواسته های شیطان است. وانهادن ولایت خداوند و پذیرش ولایت شیطان، زیان آشکار است. وعده های دروغین و ایجاد آرزوهای موهوم، از روش های شیطان برای گمراه ساختن مردم است. وعده های شیطان، جز دروغ و فریب نیست.

وعده های دروغین شیطان، زمینه برانگیختن آرزوهای پوچ در انسان است. هشدار خداوند به مردم در مورد اغواگری شیطان (جدی است). دلخوشی به وعده ها و آرزوهای شیطانی، زیانی آشکار است.

دوزخ، جایگاه و فرجام گمراهان و فریب خوردگان از شیطان است. دوزخ، فرجام پذیرندگان ولایت شیطان است. ورود به جهنم زیانی آشکار است. آرزوهای شیطانی، تحریم حلال های الهی و تغییر در آفرینش طبیعی و اولیه موجودات، از عوامل ورود به جهنم است. ورود گمراهان و فریب خوردگان از شیطان به جهنم، حتمی است.

فرآوری : زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان

 


منابع :

سایت انتخاب

تفسیر راهنما



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ