بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 123978
کل یادداشتها ها : 148
مقدمه:
تغییر ناگهانی صدای بوق ماشین یا صدای آهنگی که از ماشین در حال عبور (به عنوان منبع) از کنار شما (ناظر) به گوش می رسد، توسط کریستین دوپلر در سال 1842 مطرح شد. اثر دوپلر عبارت است از:
جابه جایی و شیفت در فرکانس و طول موج امواجی که از منبع متحرک نسبت به محیط، سرچشمه می گیرند.
فرکانس دریافتی (´f) توسط رابطه زیر به فرکانس واقعی منبع مربوط می شود؛ سرعت منبع (vs)، سرعت ناظر (vo) و سرعت موج (v) در محیط با رابطه زیر داده می شود:
انتخاب علامت (+) یا (-) طبق قرارداد به این صورت است که اگر منبع و ناظر به سمت هم حرکت کنند، فرکانس دریافتی(´f) بزرگ تر از فرکانس واقعی (f0) است و اگر منبع و ناظر از هم دور شوند، فرکانس دریافتی (´f) از فرکانس واقعی (f0) کوچک تر خواهد بود.
اگرچه این رابطه ابتدا برای امواج صوتی به کاربرده شد؛ اما برای تمام امواج از جمله نور (و دیگر امواج الکترومغناطیسی) صادق است. اثر دوپلر برای نور معمولا بر اساس تغییر رنگ ها نسبت به فرکانس توصیف می شود. به عنوان مثال، شیفت قرمز نور برای کهکشان های دور دست ثابت می کند که جهان در حال انبساط است.
تصویر متحرک زیر، منبع صوتی ساکنی را نشان می دهد. امواج صوتی با فرکانس ثابت f0 تولید می شوند و جبهه های موج به طور متقارن در اطراف منبع با سرعت ثابت v انتشار می یابند که همان سرعت صوت در محیط است. فاصله بین جبهه های موج، طول موج است و تمام ناظرها فرکانس یکسانی را خواهند شنید که با فرکانس واقعی منبع، یکی است.
برای نشان دادن این که چگونه امواج دایره ای می توانند تولید شوند (بر حسب حرکت موجی و ذره ای) این جا را ببینید.
در تصویر متحرک زیر، همان منبع صوتی، امواج صوتی را با فرکانس ثابت در همان محیط منتشر می کند؛ با این فرق که اکنون با سرعت vs = 0.7 v (عدد ماخ 0.7) به سمت راست حرکت می کند.
جبهه های موج با همان فرکانس قبل تولید می شوند. با این وجود، زمانی که منبع حرکت می کند، مرکز هر جبهه موج جدید اندکی به سمت راست حرکت می کند. در نتیجه، جبهه های موج در سمت راست (در جلوی منبع صوت) به هم فشرده می شوند و در سمت چپ (پشت منبع صوت) از هم دور می شوند. ناظر در جلوی منبع، فرکانس بالاتر f ´ > f0 و پشت منبع،فرکانس پایین تر f ´< f0 را می شنود.
حال منبع صوتی با سرعت صوت حرکت می کند. سرعت صوت در هوا و در سطح دریا حدود 340 m/s یا حدود 750 مایل در هر ساعت است. اکنون جبهه های موج همگی در جلوی منبع در همان نقطه جمع می شوند. در نتیجه، تا وقتی که منبع نرسیده است، برای ناظر در جلوی منبع، چیزی آشکار نخواهد بود. جبهه فشار به دلیل جمع شدن تمام جبهه های موج کاملا شدید خواهد بود (یک موج ضربه ای)، و هنگامی که دیواره فشار عبور می کند، به صورت زیر و بم دریافت نخواهد شد، بلکه به صورت "گرومپ" مانندی شنیده خواهد شد.
شکل بالا گلوله ای را نشان می دهد که با M=1.01 حرکت می کند. می توانید جبهه موج ضربه ای را در جلوی نقطه ببینید.
خلبان های جتی که در M=1 حرکت می کنند، گزارش می کنند که "دیوار" یا "سد" محسوسی وجود دارد که بایستی قبل از رسیدن به سرعت های مافوق صوت سوراخ شوند. این "دیوار" به دلیل شدت جبهه فشار است و پرواز کردن در این جبهه فشار، یک سواری آشفته و جهنده ای تولید خواهد کرد.
چاک ایگر اولین کسی بود که هنگام پرواز سریع تر از سرعت صوت در 14 اکتبر 1974 با هواپیمای موشکی X-1 دیوار صوتی را شکست.
اکنون منبع صوت از سد سرعت صوتی عبور کرده است و با سرعت 1.4 برابر سرعت صوت (عدد ماخ 1.4) در حال حرکت است. از آن جایی که منبع با سرعت بیش تر از امواج صوتی که ایجاد می کند، حرکت می کند، واقعا از جبهه موج خود سبقت می گیرد. قبل از این که ناظر صدایی تولید شده توسط منبع را بشنود، منبع صوت از کنار ناظر ساکن رد می شود.
به تشکیل مخروط ماخ در این شکل دقت کنید؛ زاویه این مخروط به سرعت منبع نسبت به سرعت صوت بستگی دارد. این جبهه فشار قوی در مخروط ماخ است که باعث موج ضربه ای موسوم به "صدای شکستن دیوار صوتی" هنگام گذشتن هواپیما از بالای سر ناظر می شود. موج ضربه با سرعت صوتی v پیش روی می کند و چون از ترکیب تمام جبهه موج ها، تشکیل یافته است، صدای شنیده شده توسط ناظر، کاملا زیاد خواهد بود. یک هواپیمای مافوق صوت معمولا دو صدای شکست دیوار صوتی تولید می کند؛ یکی از دماغه هواپیما و دیگری از دم آن؛ که به صدای بلند دوگانه منجر می شود.
شکل روبرو، گلوله ای را با عدد ماخ 2.45 نشان می دهد. مخروط ماخ و جبهه موج
ضربه کاملا محسوسند.
|
|
چندین عضو از راسته کیسه تنان بیولومینسنت هستند؛ برخی نور آبی منتشر می کنند و برخی دیگر نور سبز. هنگامی که شیمامورو و همکارانش اولین پروتئین تولید کنند نور را از یک کیسه تن با بیولومینسینگ سبز، آکوآرین از یک ژله ماهی به نام Aequorea victoria ، استخراج و مشخصه یابی کردند، دریافتند که آکوآرین فعال، نور آبی تولید می کند، نه نور سبز بنابراین نور سبز در Aequorea victoria توسط تحریک پروتئین دیگری که ذاتاً فلورسانت است تولید می شود، که آن را به عنوان پروتئین سبز توصیف می کردند، که اکنون به عنوان پروئین فلورسنت سبز (GFP) نامیده می شود.
پروتئین فلورسنت سبز بیش از صد و شصت میلیون سال است که در گونه ای از ژله ماهی به نام Aequorea victoria وجود دارد. البته اشتباه نکنید، پروتئین سبز مسئول نوری نیست که شما در عکس هایی که از ژله ماهی ها گرفته شده می بینید، این نور در حقیقت مربوط به انعکاس نور فلشی است که در عکاسی از این ژله ای ها استفاده می شود.
ژله ماهی Aequorea victoria
در Aequorea victoria پروتئین به نام آکوارین با اتصال به یون کلسیم نور آبی آزاد می کند. این نور آبی کاملاً توسط پروتئین سبز جذب می شود، که سبب می شود این پروتئین نور سبز از خود منتشر کند که در تصویر زیر آن را می بیند.
اوسامو شیماموری اولین کسی بود که پروتئین سبز را استخراج کرد تا دریابد که کدام قسمت آن مسئول نور فلورسنتش است. تحقیقات دقیق وی شالوده ای است که پایه های انقلاب پروتئین سبز را بنانهاد. در سال 1960 وی از ژاپن به پرینستون رفت و مطالعه بر روی بیولومینسانس ژله ماهی کریستالی؛ Aequorea victoria را شروع کرد.
تصویر زیر از شیمامورو در آزمایشگاهی که در زیرزمین خانه اش ساخته گرفته شده، در حالی که یک نمونه واقعی از پروتئین فلورسنت سبز که از Aequorea victoria استخراج شده است در دست دارد.
این ژله ماهی، بیولومینسانس سبز را از فتوارگان هایی که در چترش واقع شده است تولید می کند. این اندام های تولید کننده نور یک حلق به دور چتر ایجاد می کنند. هنگامی که این حلقه از 20 یا 30 ژله ماهی از توری های ریون عبور داده شود، یک عصاره با لومینسنت خفیف بدست می آید. شیمامورو به واشنگتون رفت تا این عصاره را جمع آوری کند و ماده ای را که مسئولی این لومنسانس است را استخراج کند. شیمامورو تخمین می زند که به منظور انجام تحقیقاتش بیش از یک میلیون ژله ماهی، جمع آوری کرده و حلقه آنها را بریده و عصاره تولید کرده است.
گیرنده های نوری واقع در چتر Aequorea Victoria بیولومینسینگ
علاقه اسامو شیمامورو به آکوآرآ همیشه به دلیل بیولومینسانسش بوده است. وی خواهان درک اساس شیمیایی و بیوشیمیایی درگیر در تولید نور سبز بود و هرگز به بکارگیری پروتئین سبز به عنوان مولکول ردیاب علاقه ای نشان نداد. اما دانشمندان دیگر که از آن جمله داگلاس پراشر است، تلاش کردند تا از این یافته ی شیمامورو به عنوان یک بیوسنسور یا یک مولکول نشانگر در ردیابی بیان ژن ها استفاده کنند. که نتیجه تلاش آنها استفاده از ژن کد کنند پرتئین سبز به عنوان سنسور و نشانگر در سطح وسیع در تحقیقات و صنایع امروز است. به همین دلیل نوبل شیمی 2008 به شیمامورو، Marty Chalfie و Roger Tsien به خاطر این کشفشان اهدا شد.
داگلاس پراشر اولین شخصی بود که به پتانسیل پروتئین سبز به عنوان مولکول ردیاب توجه کرد. در سال 1987، ایده ی وی جرقه های انقلاب پروتئین سبز را روشن کرد. وی در این اندیشه بود که پروتئین سبز از ماهی ژله ای می تواند برای گزارش زمانیکه پروتئین در سلول ساخته می شود استفاده شود. پروتئین ها بسیار کوچک هستند و حتی با میکروسکوپ الکترونی هم نمی توان آنها را دید. با این حال، اگر بتوان پروتئین ویژه ای را برای مثال هموگلوبین، به پروتئین سبز متصل کرد، می توان فلورسانس سبز ناشی از پروتئین سبز متصل به هموگلبولین را دید، که کمی مانند بستن یک لامپ به مولکول هموگلوبین است. هموگلوبین یک مولکول حیاتی در بدن است، چراکه در بدن ما اکسیژن حمل می کند. بدن ما به طور پیوسته هموگلوبین های جدید می سازد. هنگامی که هموگلوبین های جدید نیاز است، ماشین تولید کننده پروتئین در سلول فعال می شود؛ ژن خوانده می شود و پروتئین ساخته می شود. در پایان ژن یک پیام قرار دارد به نام «کدون پایان»، که پایان تولید پروتئین را هشدار می دهد. ساخت پروتئین با استفاده از دستورالعمل موجود در ژن، بیان پروتئین نامیده می شود.
داگلاس پراشر این رویا را داشت که می توان با استفاده از تکنیک های مولکول های زیستی، ژن پروتئین سبز را در پایان ژن هموگلوبین، درست قبل از کدون پایان، وارد کرد. و هنگامی که سلول نیاز به ساخت هموگلوبین دارد، ژن هموگلوبین خوانده می شود و اطلاعات کد شده در ژن برای ساخت پروتئین استفاده می شود، اما به جای توقف ماشین رونویسی ژن، هنگامی که ساخت هموگلوبین به اتمام می رسد، این سلول ساخت پروتئین سبز را ادامه می دهد تا در پایان ژن پروتئین سبز به کدون پایان برسد. در نتیجه سلول مولکول هموگلوبین با پروتئین سبز متصل به آن تولید می کند.
عده ای از عوامل درباری بعد از فرار از کشور دست به قلم بردند و جهت تطهیر خود یا دیگران شروع به نوشتن خاطرات خود کردند . با بررسی این خاطرات و توجه به محتوای آنها نکاتی وجود دارد که توجه هر خواننده و نویسنده ای را به خود جلب می کند از جمله این نکات دست گذاشتن روی نشانه های انحطاط حکومت می باشد که در زیر نوشته های خود عوامل درباری را درباره این مسئله بیان می کنیم .
1– بی اعتمادی مردم به حکومت : نشانه های انحطاط از اواسط دهه 50 شمسی به چشم می خورد و حتی نزدیکان به دربار آن را احساس می کردند . مینو صمیمی از جمله این در باریان بود :
« تقریباً هر روز به قضایایی بر می خوردم که از گسستگی بیش از پیش مردم و رژیم حکایت داشت. روند امور به جایی رسیده بود که بعضی افراد بی باکانه ، درحضور دیگران از رژیم بد می گفتند و به انتقاد از فساد مالی و رفتار غیر اخلاقی خانواده شاه می پرداختند .
ازمشاهده نفرت روز افزون مردم نسبت به رژیم شاه – چه در افراد عادی مثل نانوا و سبزی فروش و مستخدم و کارگر ، و چه در دانشجویان و اساتید دانشگاه چنان حالم دگرگون می شد که از خدمت در دفتر مخصوص ملکه احساس گناه می کردم ... » (1)
« مهم ترین عامل نارضایی در نیروهای مسلح شاهنشاهی در سال های اخیر ، دو موضوع سوء جریانات مالی وعدم رعایت قانون و عدالت ، در امور پرسنلی و مسائل رفاهی و اجتماعی بود. »(2)
بی اعتمادی مردم به عملکردهای حکومت پهلوی ، در خاطرات عبدالمجید مجیدی به خوبی قابل مشاهده است ، آنجا که می نویسد :
« گرفتاری ما این بود که نهادهای مملکت ، درست کار نمی کرد، بنیاد حکومت مشروطه درست کار نمی کرد . یعنی مجلس ، یک مجلس واقعی که طبق قانون اساسی عمل بکند ، نبود . دادگستری مان یک دادگستری ای که آن طور که به اصطلاح قانون اساسی مستقلاً و با قدرت عمل بکند، نبود. دولتمان که قوه مجریه بود، آن طوری که باید و شاید ، قدرت اجرایی نداشت ، توجه می کنید ؟ این ساختار سیاسی ، این نهادی که می بایست درست عمل بکند ، وجود نداشت ، در نتیجه آن تغییر گروهی که در دولت باید وجود داشته باشد ، وجود نداشت . گاه گداری یک گروهی بروند ، گروه دیگری بیایند، وجود نداشت . آن اعتمادی که مردم می بایست به دستگاه ها داشته باشند که وقتی وکیل مجلس صحبت می کند ، حرف مردم را دارد می زند ، وجود نداشت ، آنجایی که پرونده شخصی می رفت به دادگستری می بایست اعتماد داشته باشد که قاضی با بی طرفی قضاوت می کند ، این اعتماد وجود نداشت .»(3)
وقتی فساد رواج یافت نه تنها در سطح دولت ، بلکه دامنگیر کارمندان دولت شد که ازمقام خود سوء استفاده سودا گرانه می کردند
« درسفر به ایران هرجا می رفتم و با هرکس – اعم از آشنا یا بیگانه – صحبت کردم ،همه به نحوی از اوضاع مملکت گله داشتند .
درآن زمان گرچه مردم هنوز شخص شاه را آشکارا هدف حمله قرار نمی دادند ، ولی از انتقاد و بدگویی نسبت به خانواده او به هیچ وجه ابایی نداشتند . عبدالرضا این کار را کرد، غلامرضا آن کار را کرد، و مواردی شبیه آن ( البته بدون به کار بردن القاب سلطنتی آنها ) ورد زبان مردم بود . ولی در این میان ، والا حضرت اشرف خواهردوقلوی شاه جایگاه ویژه ای داشت و حملات اصلی نیز اکثراً روبه سوی او هدف گیری می شد. » (4)
البته اسدالله علم وزیر در بار شاهنشاهی وقوع انقلاب اسلامی و نشانه های انحطاط رژیم پهلوی را زودتر از سایرین پیش بینی کرده بود :
« هر اتفاقی ممکن است بیفتد . صحنه داخلی آن قدرها هم آرام نیست . مردمان عمیقاً ناراضی اند . مردم ، خواهان چیزی بیش از رفاه اقتصادی هستند ، آنان خواهان عدالت ، هماهنگی اجتماعی و حق اظهار نظر در امور سیاسی هستند . " (5)
2- فراگیر شدن فساد مالی : محمد رضا پهلوی در باره وضعیت فساد مالی در دولت های عصر خود چنین اعتقاد داشت :
« وقتی فساد رواج یافت نه تنها در سطح دولت ، بلکه دامنگیر کارمندان دولت شد که ازمقام خود سوء استفاده سودا گرانه می کردند . »(6)
اسد الله علم نیز که خود ازجمله چهره های شاخص فساد مالی عصر پهلوی است ، در باره چگونگی بی اعتنایی و بی دقتی بودجه عمومی ، در خاطرات خود می نویسد :
« با نخست وزیرصحبت می کردم ، از اوضاع مالی فوق العاده نگران بود . گفتم ، درست است که در یک بودجه یک میلیارد دلاری ریخت و پاش های کوچک چیز مهمی نیست . ولی خلاف اصل است . مثلاً همین که می فرمایید وزیر خارجه نهصد ساعت " واشرون کنستان " برای کادو سفارش داده است . هرکس بشنود گوش و چشم خود را از تعجب می گیرد. آخر چرا چنین اجازه هایی می دهید ؟ این خلاف اصل است . بیچاره سردلش باز شد و شکایت ها آغاز کرد. گفتم هیچ کس غیر ازخودت مسئول نیست .»(7)
مینو صمیمی فساد را امری عمومی دانسته است ، بطوری که می نویسد :
« ولع سیری ناپذیر سرمایه داران تازه به دوران رسیده برای جمع آوری ثروت ، آنها را به صورتی در آورده بود که برای دستیابی سریع به سود هنگفت ،همه اصول اخلاقی را زیر پا می گذاشتند و به این وسیله بذر فساد را نیز درتمام سطوح جامعه می پاشیدند . " تا می توانی جیبت را پرکن " به عنوان یک شعار ملی نانوشته درهمه جا ورد زبان ها بود . درمیان آن دسته از وزارتخانه ها و سازمانهای دولتی که مبالغ هنگفتی برای اجرای پروژه های عظیم خیالی به دستشان می رسید ، اختلاس به وفور رواج داشت و تقریباً همه مقامات سطح بالای کشور از متقاضیان معامله با کشورهای خارجی ، رشوه های کلان می گرفتند ، تا از شاه برایشان مجوز " تجارت آزاد " بگیرند .»(8)
مساله ای که به مراتب بیش از وضع نابسامان اقتصاد کشور سبب قیام دسته جمعی علیه رژیم شد ، جلوگیری شاه از مشارکت مردم برای تصمیم گیری در امور مملکت بود
3 – بی توجهی به نقش مردم : فریدون هویدا در کتاب خود به نام سقوط شاه در خصوص عدم توجه شاه به مشارکت مردم در تصمیم گیری در امور مملکت می نویسد :
« مساله ای که به مراتب بیش از وضع نابسامان اقتصاد کشور سبب قیام دسته جمعی علیه رژیم شد ، جلوگیری شاه از مشارکت مردم برای تصمیم گیری در امور مملکت بود.
چون هیچ بخشی از جامعه و امور زندگی مردم نبود که تحت کنترل شاه قرار نداشته باشد ، به همین جهت نظر افراد نیز هرگز در پیشبرد خواسته هایشان موثر واقع نمی شد . سایه شاه بر سراسر مملکت گسترده بود ، و این وضع جز برانگیختن حالت از خود بیگانگی در مردم نتیجه گیری به بار نمی آورد .
... بی اعتنایی و عدم اشتیاق مردم به مشارکت در کارها تا بدان پایه رسیده که ارتباط اندیشه ها را ازهم گسیخته و وضعی چنان ناراحت کننده بوجود آورده که هیچ اشتیاقی به ادامه خدمت درمن برنمی انگیزد ... همه کارها مملکت به نظر دروغین و تصنعی می آید . مردم به صورت اشباحی در آمده اند که جلوی صحنه یک تئاتر غیر واقعی درهم می لولند ، تصور اتم بعد از اینکه دوان دوان خود را به وطن درحال پیشرفت ! رسانده ام به سرعت رنگ بافته است و احساس می کنم که همه ما جز گروهی بازیگر یک نمایش مضحک و غم انگیز نیستیم ... »(9)
4 – عدم توجه به اصول مذهبی : اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور بگونه ای زندگی می کردند که حداقل می توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود .
شاه به تحریک امیر اسد اله علم ( وزیر دربار ) و مفتخورهایی که علم را درمحاصره داشتند . دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود . علت آن هم چنین توجیه شد که : وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج فارس لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد نظر قرار دارد .
باتوجه به اینکه اسلام ، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده ، طبیعی است که دست زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه ای نیز بر سر زبانها بود که والا حضرت اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است . بعضی ها هم گفتند که والاحضرت شمس از اسلام رو گردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است (10)
5 – رفتار اقتصادی خانواده پهلوی : فریدون هویدا درباره رفتارهای اقتصادی خاندان پهلوی چنین می نویسد :
« سهام عمده 17 بانک و شرکت بیمه ، 25 کارخانه صنعتی ، 8 شرکت استخراج معدن ، 10 کارخانه مصالح ساختمانی ، 45 شرکت مقاطعه کاری راه و ساختمان و بسیاری موسسات دیگر در ایران ، به بنیاد پهلوی واعضای خانواده شاه تعلق دارد . ضمن آن ، شاهزادگان پهلوی اقلام قابل توجهی به صورت حق دلالی و یا شراکت درسود فروش از کمپانی های مختلف دنیا به دست می آوردند.
مهم ترین عامل نارضایی در نیروهای مسلح شاهنشاهی در سال های اخیر ، دو موضوع سوء جریانات مالی وعدم رعایت قانون و عدالت ، در امور پرسنلی و مسائل رفاهی و اجتماعی بود
... به مرور به نحوی غیر مشهور ، همراه با افزایش قیمت نفت و سست شدن کنترل شاه بر خانواده اش ، ناگهان اشتهای شاهزادگان پهلوی به کسب ثروت چنان بالا گرفت که گویی هرگز سیر شدنی نیست و به دنبال آن ، چون اقدامات خانواده سلطنت برای طبقات مختلف به صورت الگو در آمد ، دامنه کار به جایی کشید که سال 1977 به بعد ، می شد ایران را به صورت صحنه ای مجسم کرد که در آن تکه ای گوشت را به میان یک گله سگ گرسنه انداخته باشند . »(11)
پرویز راجی با بیان بخشی از ثروت خانواده شاه دچار شگفتی شده و چنین نوشته است :
« به گزارش کارمندان بانک مرکزی ، 2 تن از خواهر زاده های شاه و یک ژنرال ارتش به اضافه گروهی دیگر اخیراً مبلغی معادل دو میلیارد و چهار صد هزار دلار از ایران به بانک های خارج از کشور انتقال داده اند .... خدای من ! باور نکردنی است .»(12)
پی نوشته ها :
1 – مینو صمیمی ، پشت پرده تخت طاووس ، ترجمه حسین ابو ترابیان ، چ 2 ، تهران : اطلاعات ، 1368 ، ص 217.
2 – عباس قره باغی ، اعترافات ژنرال ، چ 9 ، تهران : نشر نی ، 1366 ، ص 91.
3 – عبدالحمید مجیدی ، خاطرات عبدالمجید ، ویراستار حبیب لاجوردی ، تهران : گام نو ، 1382 ، ص 175.
4 – فریدون هویدا ، سقوط شاه ، ترجمه ح . ا. مهران ، چ 3 ، تهران : اطلاعات ، 1365 ،ص 28.
5 – اسد الله علم ، گفت و گوهای من با شاه ،ج 2 ، تهران : طرح نو ، 1371 ، ص 554.
6 – محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ به کوشش شهریار ماکان ، تهران : شهر آب ،1371 ، ص 246.
7 – اسدالله علم ، همان ، ص 100.
8 – مینو صمیمی ، همان ، ص 173 .
9 – فریدون هویدا ، همان ، صص 103 – 102 .
10 – همان ، صص 97 – 96 .
11 – همان ، صص 149 ، 140 .
12 – پرویز راجی ، خدمتگزار تخت طاووس ، ترجمه ح.ا. مهران ،چ 9 ، تهران : اطلاعات ، 1373 ، ص 322.
علی جان مرادی جو
پوشش مخاطی موجود روی استخوان های مخروطی شکل بینی هوایی که داخل سوراخ های بینی Nostrils می شود را، تمیز و گرم می کند. سپس در پشت کام نرم (نرم کام) از گلو می گذرد و وارد چاکنای Clottis می گردد.
چاکنای مدخل (محل ورودی) محفظه ی صدا (خشک نای) Larynx یا حنجره را تشکیل می دهد.
خود حنجره در واقع یک چهار چوب غضروفی است که در محل چاکنای از تارهای صوتی تشکیل شده است. هوا از راه حنجره وارد نای می شود.
و دیواره ی نای به وسیله ی غضروف های C شکل مستحکم شده است. لذا به هم نمی چسبد.
نای به داخل قفسه ی سینه امتداد یافته و در آنجا به دو نایژه Bronchus تقسیم می گردد.
هر یک از نایژه ها نیز وارد یک شش شده و به نایژک ها Bronchioles تقسیم می شوند. در نهایت نایژک ها وارد حباب های ششی Alveolus (خانه های میکروسکوپی) ختم می شوند.
در اطراف این حباب چه ها موی رگ های ششی قرار گرفته اند که در آنها تبادل گازهای اکسیژن و دی اکسید کربن صورت می گیرد.
شش ها دارای ساختمان اسفنجی و قابل ارتجاع (الاستیکی) اند. هر یک از شش ها از سه لب (قطعه) تشکیل شده اند.
بخش خارجی شش ها و داخل قفسه سینه از آبشامه ی صافی به نام آبشامه ی شش یا جنب Pleura پوشیده شده است.
چگونگی تنفس پستانداران با سایر مهره داران زمینی متفاوت است.
در اثر حرکات ماهیچه ای، دنده ها به پایین کشیده شده و دیافراگم به سمت داخل پهن می گردد. با این کار حفره ی تنفسی بزرگ شده و یک فشار منفی اطراف شش ها به وجود می آید سپس شش ها باز شده و هوا را به داخل می کشند. این کار را دم Inspiration می نامیم.
وقتی دیافراگم و ماهیچه های دنده شل شود، قفسه سینه کمی فشرده شده و این انقباض هوا را با فشار به خارج می راند. این کار را بازدم Expiration می گوییم.
همه ما میدانیم که هوشمند کسی است که از هر موقعیتی درسی بیاموزد و از هر مساله ای برای پیشرفت خود بهره بگیرد. آتش و حرارت هم که گویا یکی از همراهان جدایی ناپذیر زمستان شدهاند میتوانند درسهای فراوانی را برای ما به دنبال داشته باشند.
آتش یکی از نعمتهای الهی است که اگر نبود اختلال و آشفتگی فراوانی در زندگی انسان رخ میداد اما با این وجود کمتر کسی است که از شعلهها و قدرت احتراق آن نترسد و سوختگی به وسیله آتش را از بدترین و زجرآورترین حوادث برنشمارد. آری، آتش نعمت است اما به همان اندازه میتواند خطرناک و خطرآفرین باشد.
بیایید از همین شعلههای آتش که بخاریهایمان به فضایی دیگر رهنمون شویم و دل را به سوی عالمی دیگر بفرستیم. دنیایی که گوشهای از آن سراسر آتش است و گوشه دیگرش سرسبزی و سرزندگی.
فضایی که اگر یک شعله آتشش به دنیای ما بیافتد همانند یک بمب هستهای بزرگ کل عالم را در هم میکشد و یکجا میسوزاند. آیا انسانهایی که از یک شعله کوچک آتش میترسند نباید از چنین آتشی هراسان باشند و از امروز به فکر پرهیز از آن باشند؟
چه کسی باید از آتش دوزخ بترسد؟ برخی گمان میکنند همین که توفیق برخی از کارهای نیک را داشتهاند و گناهان درشتی هم انجام ندادهاند، اهل بهشت هستند و دیگر از آتش جهنم مصون میباشند. اما باید دانست که هیچ کس نباید خود را از این آتش هولناک در امان بداند و به فکر راهی برای مصونیت از آن نباشد.
ابو نیزر که یکی از شیفتگان و علاقه مندان ویژه امیر مؤمنان علی علیه السلام بود داستان جالبی را در این زمینه نقل کرده است. او پادشاه زادهای است که به دست امیر مؤمنان علی علیه السلام آزاد شد. اما با این حال خود را ملازم آقا میدید و برای او کار میکرد. ابو نیزر میگوید:
«من در دو زمین زراعی که برای امیر المومنین بود مشغول کار بودم که ایشان به آنجا آمد و به من فرمود: آیا غذایی داری؟ گفتم: غذایی است که برای شما نمیپسندم، کدویی است که از همین جا کنده و با روغن پیه نامطبوعی سرخ کردهام.
فرمود: همان را بیاور. سپس برخاست و بر لب جوی رفت. دست خود را شست و اندکی از آن غذا میل فرمود و باز بر لب جوی رفت و دستهای خود را با خاک و شن کاملاً تمیز شست. آنگاه دستها را مشت کرد و مشتی آب از همان جوی نوشید و فرمود: ای ابانیزر، کف دستها پاکیزهترین ظرفها است. آنگاه با همان تری دست بر شکم کشید و فرمود: هر که (با خوردن حرام) آتش در شکم خود کند از رحمت حق به دور باد. سپس کلنگ را برداشت و به درون چاه رفت و مشغول کندن شد ولی آب برنیامد. از آنجا بیرون شد در حالی که پیشانی مبارکش خیس از عرق بود. عرق از پیشانی پاک کرد و باز کلنگ را برداشت و به درون چاه رفت و پیوسته کلنگ میزد. به حدّی که صدای نفس مبارکش به گوش میرسید. ناگاه آب فوران کرد و مانند گردن شتر از زمین بیرون جست.»
میدانید که آب در زمین کشاورزی همانند طلا است. چاه آب است که میتواند صاحب زمینی را ثروتمند کند و زندگی مالی او را زیرو رو کند. حالا اگر ما بودیم و چنین سرمایه بزرگی چه میکردیم؟ او را خیلی سریع به نام خودمان میزدیم؟ برای راحتی فرزندان و نسلهای آینده خود میگذاشتیم؟ همه آن را برای آسایش زندگی شخصی خود و فرزندانمان هزینه میکردیم؟ واقعا چه میکردیم؟
فرض کنید اگر در دنیای کنونی ما یک جایزه بسیار بزرگ به نام ما در بیاید و یا یک موقعیت بزرگ تجاری برایمان فراهم گردد و یا یک سرمایه هنگفت از مسیری حلال به دست ما بیاید، با پول آن چه میکنیم؟ بهانه هم که داریم. خودم به دست آوردهام و از راه حلال فراهم کردهام. اما ببینیم امام چه میکند. ابونیزر میگوید:
«امام به سرعت از چاه بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه میگیرم که این چشمه آب، صدقه است. کاغذ و قلم برایم بیاور. من به سرعت کاغذ و قلم آوردم. امام در آن کاغذ اینطور نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان. این چیزی است که بنده خدا علی امیرمؤمنان صدقه داده است. این دو زمین را برای فقرای مدینه و در راه ماندگان صدقه نمود تا بدین وسیله در روز قیامت چهره خود را از آتش دوزخ مصون دارد.» (معجم البلدان، ج 4، ص 176)
درست شنیدید. آن آقایی که تنها یک لحظه از جهاد و رشادتش برای بهشتی شدن همه ما کافی است، خود را ایمن از آتش جهنم نمیداند. آن آقایی که تنها یک رکعت از عبادتش هر انسانی را بر بلندای بهشت مینشاند، اموالش را سپر آتش دوزخ میکند. آن آقایی که خود و فرزندان گرانقدرش سرور بهشتیانند، توشه آخرت خود را با وقف در راه خدا پر میکند. حالا اگر علی اینگونه است ما باید چگونه باشیم؟
باید گفت که در جایی که والاترین انسانها خود را از آتش دوزخ مصون نمیدانند واهمه ما باید دو چندان باشد. آیا اگر راهنمای مسیر خوشبختی چنین از خطرات مسیر زندگی بگوید و زبانههای آتش دوزخ را همیشه و در همه حال در کمین ما بداند نباید بیش از گذشته به فکر تجهیز توشه آخرت افتاد؟ نباید بیش از گذشته در اندیشه فراهم آوردن پوششی ضد حریق بود که ما را در برابر شعلههای خانمان سوز جهنم در امان بدارد؟
از شعلههای بخاری به کجا که نرفتیم. اما بد نیست گاهی واهمهای مبارک در دلهایمان ایجاد کنیم تا شاید سرعت، شتاب و توانمان را در مسیر خوشبختی بیافزاییم.
آتش، نعمت است. آن را به عذاب و نقمت تبدیلش نکنیم.
سید مصطفی بهشتی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان