بازدید امروز : 52
بازدید دیروز : 93
کل بازدید : 123906
کل یادداشتها ها : 148
واسیلی کاندینکی ، هنرمند بزرگ روسی در حالی به نقاشی روی آورد که سنین جوانی را کاملا پشت سر گذاشته بود . او در این هنگام به درجه استادی در حقوق رسیده بود، اما آن را رها کرد و به فراگیری نقاشی پرداخت.
نخستین آثارش که از هال و هوای اکسپرسیونیستی برخوردار است، با موضوع منظره است. ترکیب بندی های ساده ، بدون نوآوری خاص و البته از نظر رنگی دارای کیفیتی قابل توجه.
از سال 1900 به بعد کم کم آثارش جنبه ای شخصی می یابد و می توان در آنها سبک خاص و ویژه او را مشاهده کرد. بیشتر جاها از نقطه گذاری استفاده شده و رنگها هم شفاف و درخشان هستند. نقاشی ها دارای موضوع و روایت بوده و شبیه تصاویری از زندگی مردم هستند.
به طور قطع در این دوران ، کاندینسکی مشغول مطالعه و کسب معلومات گوناگون بوده است. دوره بعدی آثار، مربوط به 1910-11 است که از اهمیتی ویژه برخوردار است. مهمترین مشخصه این دوره آثار کاندینسکی، استفاده از رنگهای درخشان است که مانند موسیقی دارای ضرباهنگ متنوع و پرشوری است. نقاشی ها یادآور مناظر طبیعی هستند. رنگها درخشان و ناب با تنوع فراوان در کنار هم و روی هم به توسط ضربه ها و حرکت های نرم و بازیگوشانه قلمو قرار گرفته و مالیده شده اند.
ترکیب بندی این آثار بسیار فعال ، پویا و نوجو است . فرم و رنگ هر دو ارزش فراوان و البته برابر دارند.
مسلما آنچه شالوده تفکر و اندیشه کاندینسکی محسوب می شود در همین دوران شکل گرفته است. در ضمن کتاب وی با نام «معنویت در هنر» در همین دوران نوشته شده و گروه سوار آبیفام نیز در خلال همین سالها تشکیل شده است.
آزادی و بدعت کاندینسکی در بکار بردن رنگ و فرم نشان از تحولی مهم و بنیادی در ذهنیت هنرمند اوست.
درخشش و تلون فراوان رنگها با احساس موسیقی ای که از درون آنها برمی خیزد، بویژه در هنگام قرار گرفتنشان و اینکه در جهت معرفی و نمایش هیچ شکل جسمانی و مشخصی قرار ندارند، نشان از اندیشه ژرفی دارد که هنرمند در پس کارهایش قصد بیان آن را داشته است.
مهمترین نکته ای که کاندینسکی در بیان اندیشه اش به آن تأکید دارد این است که هنر و نقاشی باید پاسخی به نیازهای درونی باشد. این راه اصلی برای هنر است. چنانکه می گوید:
« هنر در شمار زندگی معنوی است و یکی از توانا ترین پیکانهای آن محسوب می شود.»
« چه بسا چیزهایی که امروز مردم ما آزمودن آن را ناپسند و وحشتناک می دانند ولی عاقبت آن به بیداری ای درونی منجر خواهد شد. این چه زمان فرا خواهد رسید؟ نمیدانم! شاید در سال 2000.»
البته این چیزی نیست که کاندینسکی آن را کشف کرده باشد. مسلما در طول تاریخ بسیاری از هنرمندان برای پاسخ به نیاز درونیشان اثر هنری خلق کرده اند. هنر هم بسته به شرایط جامعه توانسته پاسخگوی این نیازهای درونی و معنوی جامعه باشد. اما اهمیت کاندینسکی در این است که توانست این نیروی معنوی را به طور کامل در نقاشی برقرار کرده ، و آن را به عنوان تنها راه رسیدن به خلاقیت هنری معرفی کند.
برای وی هنر و نقاشی یک عمل کاملا درونی و فقط پاسخ درونی به روح انسان است. اینکه چطور باید زواید و مسائل بی ربط و بی اهمیت ظاهری از نقاشی و هنر ناب حذف شود. نقاشی و هنر متعلق به فعالیت عمیق ترین ارتعاشات روحی انسان است که براستی با آنچه متعلق به جسم ما و دنیای ظاهری مادیات است، تفاوت دارد.
چنین نگاهی در ابتدای قرن بیستم و فرا رسیدن دوران پیشرفتهای انسان منجر به پیدایی هنر انتزاعی شد.
نگرش عارفانه اساس هنر کاندینسکی را تشکیل میدهد. او به دنبال درونی تربین راه ها برای نقاشی است. نقاشی و هنری که از هرگونه احساس ظاهری و جنبه مادی دوری کند. هنری بزرگ که خردمندی کامل و جدیدی برای بشر به ارمغان خواهد آورد. وی می گوید:
« چه بسا چیزهایی که امروز مردم ما آزمودن آن را ناپسند و وحشتناک می دانند ولی عاقبت آن به بیداری ای درونی منجر خواهد شد. این چه زمان فرا خواهد رسید؟ نمیدانم! شاید در سال 2000.»
س.رمضان ماهی بخش هنری تبیان
منابع:
- معنویت در هنر/ واسیلی کاندینسکی/ ترجمه هوشنگ وزیری
- Kandinssky/ Heleana Hahl Koch/ 1993
مجله هنرنامه/ حسین مهدیان