سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی
< 1 2 3
نوشته شده در تاریخ 90/6/6 ساعت 12:0 ص توسط farhad nadimi


  • شنبه 5/6/1390
  • تاریخ :

چرا باید به سومالی کمک کنیم؟!

 


هر چقدر هم که از اخبار جهان بی اطلاع باشید حتماً از اتفاقاتی که در سومالی افتاده بی خبر نیستید . قحطی و خشکسالی 6سال گذشته در کشور سومالی سبب شده که حدود 5میلیون نفر از  مردم سومالی دچار فقر و گرسنگی شوند .

 


سومالی

سومالی پهناورترین کشور شاخ آفریقا در شرق این قاره است کشوری که فقط 10 میلیون نفر جمعیت دارد و بیش از 90%مردم آن مسلمان هستند.سومالی با وجود داشتن معادن و منابعی مانند سنگ آهن، اورانیوم، ژیپس به علت عقب‌ماندگی و فقر امکانات و تکنولوژی توان بهره برداری بهینه از آن‌ها را ندارد.

به علاوه این منطقه قحطی زده و بحرانی نه تنها به خاطر عوامل جغرافیایی مانند نبود بارش و خشکسالی بلکه ناتوانی دولت مرکزی و بروز جنگ‌های داخلی دچار فاجعه انسانی شده است .

شاید هیچ‌کدام از ما ندانیم از فرط گرسنگی مردن چقدر دردناک و سخت است در حالیکه مادران فرزندان خود را از دست می‌دهند و روزانه 100نفر به علت گرسنگی شدید جان خود را از دست می‌دهند .

اکنون ماهی را سپری می‌کنیم که روزه داری واجب است و فلسفه روزه درک حال محرومان و فقرا محسوب می‌شود و اساس روزه میان فقرا و اغنیا عدالت و مساوات برقرار می‌کند .

شاید همه ما با دیدن انسان‌های فقیر و نیازمند غمگین شویم اما اقدامی نکنیم،این نکته را فراموش نکنیم که روزه داری انگیزه لازم برای دستگیری نیازمندان را به انسان می‌دهد .

خداوند در قرآن به زیبایی بیان می‌دارد که عده‌ای که انفاق نمی‌کنند همیشه دنبال بهانه‌ای برای فرار از انفاق می‌گردند . اگر نیاز مندی را ببینند می‌گویند حتماً حکمت بوده ما غنی باشیم و ثروتمند و دیگران نیازمند !

بهانه‌ای برای فرار از انفاق

این روزها این سوال مطرح می‌شود که وقتی ما در کشورمان فقیر و نیازمند داریم چرا باید به دیگران کمک کنیم ؟و یا چراغی که به خانه رواست .......

آری ما نمی‌توانیم منکر فقر در گوشه و کنار کشور پهناورمان شویم اما اکنون یک فاجعه انسانی رخ داده است و کمک به کم‌رنگ شدن فقر در ایران به مراتب هدف عالی است اما از این مهم نیز نمی‌توان به راحتی گذشت. طبق جدیدترین آمار تا روز 12 رمضان 81 میلیارد تومان فقط در شهر تهران هزینه حلیم و آش خریداری شده سفره‌های افطار تهرانی‌ها شده است . حال خودتان قضاوت کنید و انتخاب کنید .

خداوند در قرآن به زیبایی بیان می‌دارد که عده‌ای که انفاق نمی‌کنند همیشه دنبال بهانه‌ای برای فرار از انفاق می‌گردند . اگر نیازمندی را ببینند می‌گویند حتماً حکمت بوده ما غنی باشیم و ثروتمند و دیگران نیازمند !

پس شرط اول درجه فقر و نیازمندی است که هر چه شدید تر اولویت بالاتر است .همین اولویت در سوره‌های( اسراء /26-)(الروم /38-) بیان شده است

 

بسته به شرائط زمان ،هر لحظه به دنبال بهانه‌ای برای خیر نرساندن به مردم هستند :" وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ : و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزی داده انفاق کنید کسانی که کافر شده‌اند به آنان که ایمان آورده‌اند می‌گویند آیا کسی را بخورانیم که اگر خدا می‌خواست [خودش] وی را می‌خورانید شما جز در گمراهی آشکاری [بیش] نیستید. (یس/ 47)

 

اولویت در انفاق چگونه است؟!

 در قرآن نیز مسئله اولویت بیان شده است آنجا که می‌فرماید :

" وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ :مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‌ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد.(بقره /177)

کمک به مردم سومالی هیچ مغایرتی با کمک به هم وطنان خودمان ندارد و مسلماً وقتی صحبت از کمک به فقراست می‌توان از قانون اهم و مهم استفاده کرد و عقل سلیم تشخیص می‌دهد که نجات مسلمانان سومالی از مرگ از اهمیت خاصی برخوردار است

 

طبقات اول از ذوی القربی شروع شده بعد ایتام مرحله بعد مساکین و... که در صورت بی نیازی طبقه اول باید در صدد رفع فقر از گروه دوم و به همین ترتیب از گروه‌های بعدی اقدام کرد. پس شرط اول درجه فقر و نیازمندی است که هر چه شدیدتر اولویت بالاتر است. همین اولویت در سوره‌های(اسراء /26-)(الروم /38-) بیان شده است .

  

دنیا محل آزمایش است!

" وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ : قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان‌ها و محصولات می‌آزماییم و مژده ده شکیبایان را ." (بقره /155)

گاهی اندک انفاقی نزد خدای مهربان آنچنان مقبول می‌افتد که گره‌های بزرگی را از زندگی می‌گشاید و گاه میلیاردها تومان صدقه و انفاق ارزشی در درگاه خدا ندارد

 

این جهان میدان آزمایش بندگان است ، آنان که همیشه در معامله‌های پرسود خداوند تاجران موفقی هستند، در صحرای قیامت حسرت خوردگان ابدی محسوب نمی‌شوند و هر جا عرصه‌ای برای تجارت ببینند سود می‌برند حتی با تکه‌ای نان یا دانه‌ای خرما .کمک به مردم سومالی هیچ مغایرتی با کمک به هم وطنان خودمان ندارد و مسلماً وقتی صحبت از کمک به فقراست می‌توان از قانون اهم و مهم استفاده کرد و عقل سلیم تشخیص می‌دهد که نجات مسلمانان سومالی از مرگ از اهمیت خاصی برخوردار است .

البته این تصمیم  هم بسیار خوب است که هم به هم وطنان خودمان کمک کنیم و هم به مسلمانان سومالی ، انسان باهوش همیشه بهترین راه را انتخاب می‌کند که از بالاترین در صد سود بهره‌مند شود .

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء : شیطان شما را از تهیدستی بیم می‌دهد و شما را به زشتی وامی‌دارد ." (بقره 268)

هدف رضایت خداست

برای رضایت و خشنودی خدا تنها اطاعت و فرمان برداری لازم است که در هر زمان و مکانی این اطاعت رنگ خاصی دارد .گاهی اندک انفاقی نزد خدای مهربان آنچنان مقبول می‌افتد که گره‌های بزرگی را از زندگی می‌گشاید و گاه میلیاردها تومان صدقه و انفاق ارزشی در درگاه خدا ندارد .

 

نتیجه :

مراقب شیطان باشید تا شما را با بهانه‌ای برای فرار از انفاق نفریبد زیرا که این روزها شیطان بسیار زیرکانه عمل می‌کند و با نشان دادن جلوه‌های دنیا و بهانه‌های مختلف فقیر شدن راه‌های تقرب به خدا  و تجارت سعادت  را غبار آلود می‌کند.

"الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء : شیطان شما را از تهیدستی بیم می‌دهد و شما را به زشتی وامی‌دارد."(بقره 268)

مریم خندابی

بخش قرآن تبیان

 


منابع :

تفسیر نمونه – آیت‌الله مکارم شیرازی

تفسیر المیزان – علامه محمد حسین طباطبایی

روزنامه جام جم –دوشنبه 24 مرداد



  



نوشته شده در تاریخ 90/6/3 ساعت 1:3 ص توسط farhad nadimi


ابو علی سینا فیلسوف بزرگ ایران
1 شهریور روز پزشک مبارک باشد

www.iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌

 

روزی جوانی از نزدیکان پادشاه گرگان، به بیماری سختی دچار شد و پزشکان در علاج او درماندند تا سرانجام طبیب جوانی به نام بوعلی(ابن سینا) را که به تازگی به گرگان رسیده و گروهی از بیماران را شفا داده بود بر بالین او بردند.

بوعلی جوانی را دید که زار افتاده. نشست و نبض او را گرفت و گفت: ” مردی را بیاورید که کل محلات گرگان را بشناسد.”
آن فرد مورد نظر وارد می شود و شروع به شمردن اسامی محلات گرگان می کند و در همان حال بوعلی دست بر نبض بیمار می نهد.
تا آن مرد می رسد به محلی که نبض بیمار در آن حالت حرکتی غریب می نماید.
بوعلی دستور می دهد اسامی کلیه کوی های آن محل را برشمارد. آن کس ، نام کوی ها را سر می دهد تا می رسد به نام کویی که باز آن حرکت غریب در نبض بیمار باز می آید.

پس بوعلی می گوید: اسامی منازل آن کوی را برشمارد.
منازل را می خواند تا می رسد به اسم سرایی که این حرکت غریب نبض تکرار می شود.بوعلی می گوید نام اهل منزل را بردهد.
تا رسید به نامی که همان حرکت، حادث می شود.

آنگاه بوعلی روی به همراهان بیمار می کند و می گوید:” تمام شد. این جوان در فلان محل، در فلان کوی و در فلان سرا، بر دختر فلانی، عاشق است و داروی او وصال آن دختر است.”

بیمار هرچه خواجه بوعلی می گفت می شنید. از شرم سر در جامه خواب کشید و چون مورد سئوال واقع شد، همچنان گفت که بو علی گفته بود.

 


www.iranvij.ir| گروه اینترنتی ایران ویج www.iranvij.ir| گروه اینترنتی ایران ویج

مروری کوتاه بر سرگذشت ابوعلی سینا
پزشک و فیلسوف ایرانی

www.iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌


ابوعلی حسین بن عبدالله معروف به ابوعلی سینا در سال 370 هجری قمری درخرمیشن از توابع بخارا متولد شد. او پزشک ، ریاضیدان ، فیلسوف و منجم بزرگ ایرانی بود . پدرش عبدالله در دستگاه سامانیان محصلی مالیات را عهده داربود و مادرش ستاره نام داشت. وی در بلخ پرورش یافت و قرآن و سایر علوم را آموخت. استاد وی عبدالله ناتلی بود که از رجال مشهور قرن چهارم هجری به شمار می رفت. او در هجده سالگی، چنانچه خود نوشته است، همه علوم را فرا گرفته بود. در بیست و یک سالگی دست به تالیف و تصنیف زد، در بیست و دو سالگی پدرش را ازدست داد و خود متصدی شغل پدر گردید.

اما به علت نابسامانی اوضاع سیاسی ، بخارا را ترک نمود و به گرگانج پایتخت امرای مامونیه خوارزم و نزد خوارزمشاه علی ابن مامون و وزیرش ابوالحسین احمدبن محمد سهیلی رفت. در این هنگام، محمود غزنوی بر خوارزم نفوذ یافته بود و از دانشمندان دربارخواسته شد که به غزنین به خدمت سلطان محمود بروند. ابوعلی سینا که از تعصب آن پادشاه خبردار بود ، به همراهی ابوسهیل مسیحی از خوارزم گریخت و از راه ابیورد و طوس به قصد گرگان حرکت کرد تا به قابوس بن وشمگیرکه به عنوان یاریگر و حامی دانشمندان شهرت یافته بود، بپیوندد. اما وقتی که پس از مشقات بسیار بدان شهر رسید، قابوس مرده بود.

ابوعلی سینا ناچار به قریه ای در خوارزم بازگشت. اما پس از مدت کوتاهی دوباره به گرگان رفت و این بار ابوعبید جوزجانی، یکی از با وفاترین شاگردانش به خدمت او پیوست و در این سفر بود که کتاب « المختصرالاوسط» و کتاب «المبدا» و «المعاد» و بخشی از کتاب معروف «قانون» و «نجات» را تالیف کرد.

ابوعلی سینا در حدود سال 405 هجری قمری به ری رفت و فخرالدوله دیلمی را که بیماربود، معالجه کرد. ولی مدت زیادی در آن شهرباقی نماند و در اوایل سال بعد به قزوین و از آنجا به همدان رفت و حدود نه سال در آن شهر به سر برد. در این جا مورد توجه شمس الدوله دیلمی قرار گرفت و در سال 406 هجری قمری به وزارت رسید و تا سال 411 هجری قمری در این مقام باقی ماند.

در سال 412 هجری قمری شمس الدوله درگذشت و پسرش سماالدوله به جای او نشست. سماالدوله مانند پدر می خواست که ابوعلی سینا وزارت را قبول کند، اما شیخ نپذیرفت و توسط معاندان به مدت چهار ماه در حبس به سر برد. وی در این مدت، تعدادی از کتب و رسالات مهم خود را تالیف نمود. شیخ الرئیس بعد از رهایی از حبس باز مدتی در همدان بود و آنگاه ناشناخته با شاگردش ابوعبید جوزجانی به اصفهان نزد علاء الدوله کاکویه رفت. آن پادشاه او را به گرمی و احترام بسیار پذیرفت.

 ابوعلی سینا از این زمان تا آخر عمر در خدمت علاء الدوله کاکویه بود. در نخستین جمعه ماه مبارک رمضان شیخ الرئیس را روی تخت روانی که با دو اسب کرند حمل می شد ، نهاده بودند. رفته رفته غروب افق را می پوشاند. عصر بود و بانگ موذن مومنان را به نماز دعوت می کرد.
همچنانکه ابوعلی سینا دست لرزانش را به سمت شاگردش دراز می کرد، سرفه های شدید و پی در پی پیکرش را می لرزاند و چند قطره خون در کنار لبانش پدیدار شد، و فقط قدرت یافت این چند کلمه را ادا کند :
«فرمانروایی که طی این سالها جسم مرا به این خوبی اداره می کرد ، متاسفانه در وضعی نیست که به کارش ادامه دهد. گمان کنم وقت آن رسیده که خیمه ام را بر چینم ».


ابوعبید با چهره خیس از اشک سعی کرد چیزی بگوید ، ولی کلمه ای از دهانش خارج نشد. نمی فهمید و نمی خواست بفهمد.
شیخ الرئیس نفس نفس می زد و بعد از مدتی مکث ، فرمود :
« سعی کن نوشته هایم را جمع آوری کنی . آنها را به تو می سپارم . خداوند هر سرنوشتی را که استحقاق دارد، برایش تعیین می کند».

ساکت شد . پلکهایش را بر هم گذاشت و در همان حال گفت :
« ابوعبید، دوست من ، اکنون برایم قرآن بخوان . چند آیه از قرآن تلاوت کن» .

آن روز اول ماه رمضان سال 428 هجری قمری بود . شیخ الرئیس ابو علی سینا در حالت بیماری در حالیکه تنها پنجاه و هفت سال از عمرش می گذشت، درهمدان دار فانی را وداع گفت و در همانجا مدفون شد. آرامگاه او اکنون در آن شهر است.

در مشرق زمین فلسفه یونانی هیچگاه مفسری با عمق و دقت ابوعلی سینا نداشته است. ابوعلی سینا فلسفه ارسطو را با آرای مفسران اسکندرانی و فلسفه نو افلاطونی تلفیق کرد و با نبوغ خاص خود آنها را با نظر یکتا پرستی اسلام آموخت و به این طریق، در فلسفه مشایی مباحثی آورد که در اصل یونانی آن سابقه نداشت.


ویرایش : مریم فودازی



  



نوشته شده در تاریخ 90/6/3 ساعت 12:49 ص توسط farhad nadimi


دو شرط بهشت و تنها شرط جهنم/ جزء بیست و چهارم

 


در بیست و چهارمین قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» آیاتی از جزء بیست و چهارم را محور بحث قرار داده و به بیان معارفی از آن می پردازیم. سعی ما بر این است که قرآن عزیز را به شکلی محسوس تر ببینیم و به شکلی کاربردی تر در زندگی خود وارد کنیم که آن کتابی است برای هدایت و سعادت تمام انسانها.

 


بهشت و جهنم نور  و تاریکی
رفتار عجیبی که منکران قیامت دارند

وَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ  وَ إِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ(45- زمر)

هنگامى که خدا به یگانگى یاد مى‏شود دل‏هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند گرفتار نفرت مى‏شود و هنگامى که یاد غیر خدا مى‏شود، شادمان مى‏گردند.

 

 

گاه انسان چنان به زشتی ها خو مى‏گیرد و از پاکی ها بیگانه مى‏شود که از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مى‏گردد، در برابر خداوندى که آفریننده عالم هستى است سر تعظیم فرود نمى‏آورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى که خود ساخته و یا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مى‏زند و تعظیم مى‏کند

 

آیه گزارشی از رفتار کسانی است که ایمانی به آخرت ندارند و زندگی را خلاصه در همین چند روزه دنیا می دانند و بس(1). این عده کسانی اند که وقتی در پیش آنها سخن از خدا و دین و احکام و معارف آن شود چندششان شده و حالت تنفر سراسر وجودشان را می گیرد و اگر با آنها سخن از دنیا و راههای ارضای خواسته های نفس گفته شد فورا شادمان گشته و سرور و خوشحالی وجودشان را در بر می گیرد.

 

سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انکار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت

 

گاه انسان چنان به زشتی ها خو مى‏گیرد و از پاکی ها بیگانه مى‏شود که از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مى‏گردد، در برابر خداوندى که آفریننده عالم هستى است سر تعظیم فرود نمى‏آورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى که خود ساخته و یا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مى‏زند و تعظیم مى‏کند.

شبیه این معنى در آیه 46 سوره اسراء نیز آمده است:«وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً؛ هنگامى که پروردگارت را در قرآن به وحدانیت یاد مى‏کنى فرار مى‏کنند.»

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انکار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت.(2)

 

امان از انسان ناشکر و نمک نشناس

فَإِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثمُ‏َّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ‏ عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََهُمْ لَا یَعْلَمُونَ(49- زمر)

وقتى انسان گرفتار زیان مى‏شود، ما را مى‏خواند و هنگامى که ما از جانب خود نعمتى به او مى‏دهیم [به جای شکر گزاری] مى‏گوید: این با تلاش و درایت خودم به دست آمده است؛ در حالی که آن نعمت وسیله ای برای امتحان او بود و بیشتر مردم از واقعیت بی خبرند.

این آیه به یکی از ویژگیهای طبیعت انسانی اشاره می کند که به پیروى هواى نفس گرایش دارد و به نعمت‏هاى مادى و اسباب ظاهرى پیرامونش مغرور است و فراموشکار نیز هست؛ که هر وقت دچار گرفتارى می شود رو به خدا کرده و او را به خلوص مى‏خواند ولی همینکه پروردگارش نعمتى به او داده و او را از گرفتاری خلاص می کند فورا آن نعمت را به خودش نسبت مى‏دهد و مى‏گوید: «هنر خودم بود» و پروردگارش را فراموش مى‏کند و نمى‏داند که همین خود وسیله ای است که با آن امتحانش مى‏کنند.(3)

بخشش در آیه مورد بحث در صورتی است که گنهکار توبه کرده باشد که اگر فرد گنهکار به واقع توبه کرد وعده خدا در حقش عملی شده و گناه او هر چه که باشد بخشیده می شود حتی اگر شرک باشد؛ اما اگر توبه ای در کار نبود خدا ممکن است از برخی گناهان او در گذرد که بی تردید شرک جزء آنها نخواهد بود

 

 

دو نکته:

1. انسان هم دارای طبیعت است و هم دارای فطرت. طبع و طبیعت او ریشه در جنبه مادی و خاکی او دارد(4) ولی فطرت او متعلق به عالم بالا و آن جنبه ملکوتی اوست.(5) بنابراین هر چه که برای انسان طبیعی و مربوط به طبیعت او می شود اگر تحت مدیریت وحی و فطرت در نیاید عامل سقوط و هلاکت انسان می شود. یکی از این طبیعی ها همین حالت است که در آیه به آن اشاره شد.
قاتل درآتش جهنم

2. انسان باید تمام داشته های خود را نعمت الهی دانسته و شکرگزار او باشد و نیز بداند که داده های خدا جنبه آزمون و امتحان هم دارد که اگر با مصرف درست آنها در مواردی که رضای الهی در آن است شکر آن را بجا آورد علاوه بر حل مشکل دنیائیش، بهشت خود را هم آباد کرده است و اگر به محض دریافت نعمت، دهنده آن را فراموش کرد و در مسیر کفر و ناسپاسی قدم گذاشت؛ همان نعمت تبدیل به نقمت شده و جهنم او را شعله ور می کند.

 

بندگان خدا! از رحمت او مأیوس نشوید

قُلْ یَاعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا  إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(53- زمر)

بگو: اى بندگان من که [با ارتکاب گناه‏] بر خود ستم کرده اید! از رحمت خدا نومید نشوید که یقیناً خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است‏

خداوند متعال در این آیات راه بازگشت را توأم با امیدوارى به روى همه گنه کاران مى‏گشاید و با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت آغوش رحمتش را به رویشان باز کرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده است.

 

دقت در تعبیرات این آیه نشان مى‏دهد که از امیدبخش‏ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است. فراگیری و گستردگى آن به حدى است که طبق روایتى امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: در تمام قرآن آیه‏اى وسیعتر از این آیه نیست.(6)
«زُمَر» که نام همین سوره هم هست جمع «زُمرة» است و زمره به معنای جماعت و گروهی از مردم است؛ بنابراین معنای آیات مورد بحث این می شود: که منکر شدند و کفر ورزیدند را به صورت گروه گروه به سمت جهنم می برند و در مقابل کسانی که اهل تقوا و خداترسی بودند را هم دسته دسته ساماندهی کرده و به سوی بهشت حرکت می دهند

 

 

دو نکته مهم

1. با استناد به جمله « إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا» ثابت می شود که خداوند هر گناهی اعم از صغیره و کبیره را بخشیده و مشمول غفران خود می کند.

2. با مقایسه این آیه با آیه 48 سوره نساء که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ؛ خداوند شرک را نمى‏بخشد، اما کمتر از آن را براى هر کس که بخواهد مى‏بخشد.» فهمیده می شود که بخشش در آیه مورد بحث در صورتی است که گنهکار توبه کرده باشد که اگر فرد گنهکار به واقع توبه کرد وعده خدا در حقش عملی شده و گناه او هر چه که باشد بخشیده می شود حتی اگر شرک باشد؛ اما اگر توبه ای در کار نبود خدا ممکن است از برخی گناهان او در گذرد که بی تردید شرک جزء آنها نخواهد بود.(7)

 

یکی را «بدرقه» ؛ یکی را «هِی» می کنند

وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِلىَ‏ جَهَنَّمَ زُمَرًا ... وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبهَُّمْ إِلىَ الْجَنَّةِ زُمَرًا  ... (73- زمر)

« سِیقَ» ماضی مجهول فعل «سَاقَ» و از ریشه «سَوق» است و معنای آن حرکت دادن از پشت سر است.(8) از این رو به کسی که حیوانات را از پشت می راند تا حرکت کنند «سائق» گفته می شود.(9)

بی تردید در روزی که حقیقت ظهور می کند کسانی که عمری به دین خدا احترام گذاشتند؛ احترام خواهند دید و آنان که تا توانستند دین خدا را مسخره کردند و از هیچ بی احترامی نسبت به آن دریغ نورزیدند، جز خفت و خواری چیزی نصیبشان نمی شود

 

«زُمَر» که نام همین سوره هم هست جمع «زُمرة» است و زمره به معنای جماعت و گروهی از مردم است(10)؛ بنابراین معنای آیات مورد بحث این می شود: که منکر شدند و کفر ورزیدند را به صورت گروه گروه به سمت جهنم می برند و در مقابل کسانی که اهل تقوا و خداترسی بودند را هم دسته دسته ساماندهی کرده و به سوی بهشت حرکت می دهند.

نکته قابل توجه این است که برای هر دو دسته از فعل « سِیقَ» استفاده کرده است؛ آیا این بدان معناست که طرز حرکت و انتقال این دو گروه به بهشت و جهنم به یک سبک و سیاق است؟ یا هر یک از این دو طایفه را با سبک و سیاق متناسب با آنها به سمت جایگاه و محل استقرارشان حرکت می دهند؟

پاسخ روشن است؛ بی تردید در روزی که حقیقت ظهور می کند کسانی که عمری به دین خدا احترام گذاشتند؛ احترام خواهند دید(11) و آنان که تا توانستند دین خدا را مسخره کردند و از هیچ بی احترامی نسبت به آن دریغ نورزیدند، جز خفت و خواری چیزی نصیبشان نمی شود(12) 

پس معنای « سِیقَ» برای کافران و مؤمنان متفاوت خواهد بود. « سِیقَ» برای کافران یعنی آنها را همچون حیوان از پشت سر هِی کرده و به جهنم می ریزند(13) و « سِیقَ» برای مومنان یعنی آنها را در کمال عزت و احترام بدرقه کرده و با تشریفات خاصی تا بهشت مشایعت می کنند.

ورود به جهنم و تحمل عذاب آخرت تنها یک شرط دارد و آن اینکه انسان نافرمانی خدا را کرده و مرتکب گناه شود؛ ولی ورود به بهشت دارای دو شرط است: یکی ایمان و دیگری عمل صالح و در تحقق این شروط هم به هیچ وجه جنسیت مطرح نیست

 

 

دو شرط بهشت در کنار تنها شرط جهنم

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یجُْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئکَ یَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیرِْ حِسَابٍ(40- غافر)

هر که بدى کند جز به مانند آن کیفر نیابد، و از مردان یا زنان کسانى که کار شایسته انجام دهند در حالى که مؤمن باشند، آنان در بهشت درآیند و در آن بى‏حسابْ روزى یابند.

پیام آیه این است: کسى که در دنیا عمل ناپسندی انجام دهد، در آخرت فقط مثل همان عمل جزای او خواهد بود؛ یعنى جزایى که او را بد حال و گرفتار کند و کسى که عمل صالحى انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، به شرطى که ایمان هم داشته باشد، در آخرت داخل بهشت گشته و در آن رزقى بى‏حساب خواهند داشت.(14)

اما برداشتی که از این آیه ممکن است و روا این است که ورود به جهنم و تحمل عذاب آخرت تنها یک شرط دارد و آن اینکه انسان نافرمانی خدا را کرده و مرتکب گناه شود؛ ولی ورود به بهشت دارای دو شرط است: یکی ایمان و دیگری عمل صالح و در تحقق این شروط هم به هیچ وجه جنسیت مطرح نیست.

 

پی نوشت ها :

(1) إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ (37- مؤمنون)

(2) نمونه ج19 ص476-487

(3)المیزان ج17 ص273

(4) هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ (2- انعام)

(5) فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ (29- حجر)

(6) تفسیر نورالثقلین ج4 ص491

(7)  برای مطالعه بیشتر به مقاله «بخشش؛ بدون توبه» رجوع کنید

(8) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج‏5، ص271

(9) لسان العرب ج10 ص166

(10) مجمع البحرین ج3 ص318

(11) قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَُا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِینَ(73- زمر) و نیز آیه 8 سوره تحریم

(12) آیه 27 سوره نحل

(13) این برخورد با کسانی که «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هستند امر عجیب و دور از ذهنی نخواهد بود.

(14) المیزان ج17 ص332

امید پیشگر

بخش قرآن تبیان



  



نوشته شده در تاریخ 90/6/1 ساعت 12:39 ص توسط farhad nadimi


 


 لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید











  



نوشته شده در تاریخ 90/6/1 ساعت 12:35 ص توسط farhad nadimi


بخشش یا انتقام ؟



آخرین باری که کسی کاری در حقتان انجام داد که اصلاً دوست نداشتید کی بود؟

اصلاً خوشایند نبود، نه؟

شاید آن فرد چیزی درموردتان گفت که درست نبود و الان اعتبار شما را پیش رئیستان از بین برده است. یا شاید کسانی که تصور می‌کردید دوستتان هستند، دیگر مثل قبل دوستانه رفتار نمی‌کنند. و دلیل آن این است که کسی چیزی درمورد شما پیش آنها گفته است. چیزی که اصلاً درست نبوده و حقیقت نداشته است. انتقام یا بخشش؟

اما ممکن است چیزی که درمورد شما گفته‌اند درست هم باشد. شما فکر می‌کردید که آن یک راز است. و هیچ دلیلی نداشته است که کسی درمورد آن راز شما چیزی بفهمد. موضوع مربوط به گذشته بوده است. اما یک نفر پی به آن موضوع برده و فهمیده که چه اتفاقی برای شما افتاده است. و حالا این داستان فاش شده است. همه از آن باخبر شده‌اند. و مطمئن هستید که خیلی از دوستانتان را از دست خواهید داد.

وقتی اتفاقی مثل این می‌افتد، واقعاً دردآور است، نیست؟

احتمال اینکه حسابی عصبانیتان کند هم زیاد است.

و در چنین زمان‌هایی—در وسط عصبانیتتان—احساس می‌کنید باید به آن فرد که آن داستان را برملا کرده است، ضربه بزنید. احساس می‌کنید شما هم باید حرفی درست به همان اندازه بد بزنید یا حتی بدتر از آن. دوست دارید به کسی که به شما صدمه زده است، صدمه بزنید. دوست دارید برای کار بدی که در حقتان شده است، انتقام بگیرید.

آیا این همان احساسی نیست که در این لحظه تجربه می‌کنید؟

خوب با این احساس آشنا هستید.

احساس مورد خیانت قرار گرفتن از طرف کسی که به او اعتماد کرده بودید. شما به او چیزی گفته بودید—اطلاعاتی به او داده بودید که دوست داشتید محرمانه باقی بماند. ممکن است واقعاً یک راز نبوده باشد اما هیچ دلیلی هم نداشته است که آنها آن مطلب را با کس دیگری هم در میان بگذارند. اما اینکار را کرده‌اند. و قبل از اینکه بفهمید، موضع را به یک نفر دیگر هم گفته است.

بعد یکدفعه می‌بینید که دچار مشکل شده‌اید، بی هیچ دلیلی!

یا چیزی را از دست داده‌اید که داشتنش حق شما بوده است.

انتقام یا بخشش؟

احساس می‌کنید به شما خیانت شده است!

احساس می‌کنید چیزی از شما دزدیده شده است!

احساس می‌کنید صدمه دیده‌اید!

و در چنین لحظاتی، خیلی طبیعی است که بخواهید شما هم به آن فرد ضربه بزنید. این طبیعی‌ترین احساسی است که ممکن است داشته باشید. می‌خواهید کاری بکنید که آن فرد هم همان احساس شما را تجربه کند.

این یک حس کاملاً طبیعی است. هر روز، در سرتاسر جهان اتفاق می‌افتد.

این احساس واقعاً طبیعی است.

اما آیا می‌دانید که خداوند در کتب آسمانی درمورد چنین لحظاتی حرف زده است؟

او می‌گوید، "به دنبال انتقام نباشید. ببخشید."

و حالا موضوعی پیش می‌آید که اصلاً آسان نیست.

برای بیشتر ما، بخشیدن دیگران چندان ساده نیست. خیلی سخت که در چشمان آن فرد نگاه کنیم—کسی که ضربه بدی به شما زده است یا کسی که چیزی بسیار باارزش را از شما دزدیده است—و به او بگوییم، "اشکالی ندارد، می‌بخشمت."

حتی اگر آن فرد از شما عذرخواهی کند، و حتی اگر از ته دل بگوید، "برای کاری که کردم واقعاً متاسفم. واقعاً اشتباه کردم." حتی وقتی این اتفاق می‌افتد، باز هم بخشیدن آسان نیست.

هست؟

گذشتن از آن عصبانیت آسان نیست.

گذشتن از آن احساس بدی که آن فرد در شما ایجاد کرده آسان نیست.

حتی ممکن است از آن فرد متنفر شوید. و گذشتن از آن آسان نیست.

آیا می‌توانید تصور کنید که 15 سال در زندان ماندن برای جرمی که مرتکب نشده‌اید یعنی چه؟ و بعد تصور کنید که در آخرهای گذشت آن 15 سال، آزادتان می‌کنند چون یک نفر تحقیق و بررسی کرده است و حقیقت را کشف کرده که شما تمام این مدت راست می‌گفتید. که بی‌گناه بودید و آن جرم را مرتکب نشده بودید. کس دیگری مقصر آن ماجرا بوده است. و حالا که آن فرد بالاخره اعتراف کرده است، بخشش یا انتقام؟

آیا می‌توانید حس زمانی که از در زندان بیرون می‌آیید را درک کنید؟ اینکه ازاد شوید واقعاً عالی است، نیست؟ اما چه حسی درمورد آن فرد که باعث شد 15 سال از زندگیتان را در زندان بگذرانید خواهید داشت؟

این یک داستان واقعی است، چند وقت پیش آن را شنیدم. واقعاً اتفاق افتاده بود. اما مسئله جالب این بود که مردی که تمام آن مدت در زندان مانده بود حتی عصبانی هم نبود. فقط از اینکه آزاد شده بود احساس خوشحالی می‌کرد. آن مرد گناهکار را هم بخشید.

بخشش!

برای بیشتر ما آسان نیست. اما همه باید هرازگاهی بخشش داشته باشیم. و همه ما بخاطر خودمان نیازمند بخشش هستیم.

به کارهایی فکر کنید که درحق دیگران کرده‌اید.

به چیزهایی فکر کنید درمورد دیگران گفته‌اید.

ممکن است کار خیلی بدی انجام نداده باشید. شاید آن چیزهایی که گفته‌اید خیلی بد نباشد. اما مطمئنم در زمانی در طول زندگیتان حرفی زده‌اید که کسی را رنجانده است. ممکن است یکی از اعضای خانواده‌تان بوده باشد.

آیا این اذیتتان کرده است؟

حتی ممکن است عذرخواهی هم کرده باشید اما خواهر یا برادراتان یا شاید مادر یا پدرتان، همان کسیکه از شما رنجیده است، هنوز از شما کینه به دل گرفته است.

دوست داشتید بخشیده می‌شدید، اما این اتفاق نیفتاد.

قبول آن سخت است، نیست؟

همه ما دوست دارید مورد بخشش قرار گیریم.

خیلی کارها دربرابر خدا انجام داده‌ایم. خیلی کارهای واقعاً جدی. مثل دور شدن از او بی هیچ دلیلی، فقط بخاطر اینکه ما بنده‌های خودخواهی هستیم و دوست داریم حرف، حرفِ خودمان باشد.

همه ما کارهایی کرده‌ایم که می‌دانستیم اشتباه بوده است. کارهایی که می‌دانستیم مورد پسند خداوند نبوده است.

اما آیا می‌دانید خدا درمورد می‌گوید؟

او می‌گوید، "من شما را خواهم بخشید. تنها کاری که باید بکنید این است که به سمت من بیایید و از من بخواهید که شما را ببخشم."

همچنین می‌گوید، "من شما را خواهم بخشید، مهم نیست که چه کاری کرده باشید."

می‌توانید تصور کنید یکی از دوستانتان چنین چیزی بگوید؟

احتمالاً نه.

اما این دقیقاً حرفی است که خداوند می‌گوید.

این نوع بخشش می‌تواند شامل حال شما هم بشود.



ببخشید تا بخشیده شوید.



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ